
کسب تدریجی یک رؤیا
درباره زنی که 36 سال پيش درس خواندن را با نهضت سوادآموزي شروع كرد و امروز به دكتری رسيده است

لیلا شریف | روزنامهنگار
سالها زندگی در طبیعت کردستان به ساکنانش آموخته است که چطور برای رسیدن به آنچه میخواهند، پاپس نکشند؛ درست مانند شریفه که از تحصیل جا ماند اما بلد بود چطور در مسیری که همه آرام راه میروند، بدود تا از آرزوهایش جا نماند. تصویر زنی بیسواد در روستای دورافتاده استان کردستان، همان تصویری بود که شریفه سالها از آن فرار کرد و برای ساختن آن تصویری که خودش دوست داشت، راهی نهضت سوادآموزی شد و با وجود تمام مخالفتها و نداشتن پشتیبان، حالا که مدرک دکتری را در دستانش لمس میکند، با غرور میگوید: «کسی فکر نمیکرد من بتونم اما تونستم.» مسیر درس خواندن در نهضت سوادآموزی برای او چنان سخت بود که به همه جا دیر رسید، دیرتر مدرسه را تمام کرد و دیرتر پشت صندلی دانشگاه نشست. همین دیر رسیدنها تبدیل به فاصلهای میان او و همدانشگاهیهایش شد و از ترس قضاوت و تمسخر، تصمیم گرفت که تحصیل در نهضت را مانند یک راز سر به مهر در گوشه قلب خود نگه دارد و به غریبهها نگوید.
دیپلمم را در 32 سالگی گرفتم
روحیه عجیب شریفه غلامی كه متولد سال 1357 است، میتواند برای هر دختر و زن ایرانی الهامبخش باشد؛ اینکه چطور یک دختر روستایی در 10سالگی برای خود رؤیایی میسازد و 3دهه برای رسیدن به آن تلاش میکند. شریفه مانند همه دختران روستای کنگره شهرستان قروه در استان کردستان از تحصیل محروم بود، روستای کوچکشان مدرسهای برای دخترها نداشت و مدرسههای اطراف هم راهشان از روستا آنقدر دور بود که خانوادهها دلشان با درس خواندن دخترها صاف نبود. شریفه غلامی تا سال 1368 که 11 سالش شده بود، چشمش به کتاب و مدرسه نیفتاده بود اما شروع دوره مقدماتی نهضت سوادآموزی در روستایشان همان نقطه وصل شریفه با مدرسه شد. تابستان 68 که تمام شد، شریفه هم کلاس دوم ابتدایی را تمام کرد اما در زمستان همان سال، درست وقتی که مدرک کلاس سوم را به دست آورد، ناگهان تمام آرزوهایش یخ زد. حضور دوباره در نهضت سوادآموزی، 5سال طول کشید اما این دختر کرد از آرزوهایش دست نکشید: «من منتظر موندم، 20 سالم بود که مدرک پنجم ابتدایی رو گرفتم و بالاخره بعداز کلی انتظار، تونستم در سال90، مدرک پیشدانشگاهی رشته انسانی رو بگیرم.»
صندلی دکتری منتظر من بود
پیگیری، همان خصلت پررنگ در وجود شریفه است که با لهجه شیرین کردی آن را اینگونه روایت میکند: «همون سال که پیشدانشگاهیم تموم شد، کنکور شرکت کردم و رتبهام شد 2هزار. باورم نمیشد، مهرسال91 بود که رفتم دانشگاه. آن سالها با سختی درس خوندم تا بالاخره دانشگاه رو ببینم.» در تمام آن سالها پدر و مادر شریفه، دلشان به درس خواندن او رضا نبود، اما او ادامه داد تا به قول خودش چشمش به دانشگاه روشن شود و خانواده هم با او همراه شوند. رشته مشاوره دانشگاه رازی کرمانشاه سکوی پرش شریفه غلامی شد، هر چند به دلیل بیماری پدر و با وجود رتبه700کنکور کارشناسی ارشد نتوانست با پیوستگی راه را ادامه دهد اما میدانست این آخر راه نیست: «سال98 به دانشگاه روزانه کردستان رفتم و رشته مشاوره در گرایش خانواده را تموم کردم و به خاطر کرونا نتونستم در آزمون دکتری شرکت کنم اما سال1402 در همان دانشگاه کردستان دکتری گرفتم.»
برسد به دست رئیس جمهور
باور داستان زندگی شریفه برای آنهایی که زیر سایه مدارس خاص درس میخوانند، شاید سخت باشد اما او برای نشستن پشت صندلی دانشگاه، دویدن در مسیری سنگلاخی را انتخاب کرد. حالا که داستان به نقطه درخشانش رسیده است، قانون محدودیت سنی 40 سال برای شرکت در آزمونهای استخدامی، مثل خوره روحش را میخورد و تنها امیدش این است که شاید فراتر از آییننامهها، کسی به مسیری که او آمده است، نور بیندازد و کمکش کند: «واقعیتش اینه که در شهرستان ما به خاطر شرایط مالی مردم و تحت بیمه نبودن مشاوره، خیلی آدما دنبال مشاوره گرفتن نیستن، تنها راه من اینه که در آزمون استخدامی شرکت کنم و شاغل بشم، اما به خاطر اینکه من توی نهضت سوادآموزی درس خوندم، همیشه سنم بیشتر از بقیه بود و دیر رسیدم. الانم با اینکه دکتری دارم، به خاطر سنم نمیتونم جایی استخدام بشم اما کسی حواسش نیست که چرا این اتفاق افتاده.» شریفه فقط میخواهد که کسی صدایش را بشنود و او را مانند عدد و رقم نبینند: «از دیوان عدالت اداری و نهضت سوادآموزی پیگیری کردم اما فایده نداشت. الان به نهاد ریاست جمهوری نامه نوشتم، شاید رئیس جمهور صدای منو بشنوه. آخه مگه چند نفر مثل من تونستن از نهضت سوادآموزی تا دکتری بیان و دنبال کار باشن؟»