• چهار شنبه 29 مرداد 1404
  • الأرْبِعَاء 25 صفر 1447
  • 2025 Aug 20
چهار شنبه 29 مرداد 1404
کد مطلب : 261647
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/l552g
+
-

من خلیل، راننده تاکسی 90 ساله

گفت‌وگو با خلیل خشکه‌پزان، راننده ای که فیلم خداحافظی‌اش با این حرفه حسابی پربازدید شده است

گزارش
من خلیل، راننده تاکسی 90 ساله

مهدی اسماعیل‌پور | روزنامه‌نگار

فیلم خداحافظی احساسی راننده 90ساله با تاکسی‌اش در روزهای اخیر حسابی در فضای مجازی گل کرده و پربازدید شده است. فیلم آنقدر چرخیده و دست به دست شده تا شادی مالکی، مدیرعامل سازمان تاکسیرانی هم آن را دیده است. همین کافی بود تا خلیل خشکه‌پزان به‌عنوان قدیمی‌ترین و فعال‌ترین راننده تاکسی شهر تهران حکم مشاور خانم مدیرعامل را دریافت کند؛ به همین بهانه خلیل خشکه‌پزان و پسرش علی  مهمان تلویزیون اینترنتی همشهری شدند.

 آقا خلیل چطور شد که آن فیلم خداحافظی با تاکسی‌تان را گرفتید؟ 
به عروسم گفتم دیگر باید از تاکسی خداحافظی کنم و بیا یک فیلم یادگاری از من بگیر.
فکر می‌کردید فیلم آنقدر دیده شود؟ 
من لیاقت این چیزها را نداشتم و مردم ما بزرگوار هستند.
علی خشکه‌پزان: آن فیلم را برای دل خودمان و به درخواست خود پدر گرفتیم. اصلا تصورش را هم نمی‌کردیم که اینقدر دیده شود و کامنت بگیرد. بچه‌ها از این فیلم خوششان آمد و گفتند یک صفحه مجازی برای پدر درست کنیم و فیلم را به اشتراک بگذاریم. همان موقع پسرم یک صفحه مجازی به نام پدر ایجاد کرد و فیلم را داخل آن گذاشت که یهو ترکید! پسرم هرچند دقیقه یک‌بار با ذوق صدایم می‌کرد و می‌گفت: بابا فالوئرها اینقدر شدند و بابا الان اینقدر دیگر فیلم بازدید گرفت. خودمان تعجب کرده بودیم که چه اتفاقی دارد می‌افتد!
 پس انتظار نداشتید فیلم خداحافظی‌تان در فضای مجازی اینقدر پربازدید شود و به‌دست مدیران سازمان تاکسیرانی برسد؟
واقعا نه، اما از همشهریان و هموطنان خودم ممنونم که با پیام‌های محبت‌آمیز و پرمهرشان مرا شرمنده کردند؛ پیام‌های زیادی که بعد از انتشار فیلم به دستم رسید، واقعا خستگی 60سال مسافرکشی را از تنم بیرون کرد.
بعد از آنکه مدیرعامل سازمان تاکسیرانی به خانه‌تان آمد، چه احساسی داشتید؟
خانم مالکی لطف کردند و زحمت کشیدند و با همکارانشان به منزل ما آمدند و واقعا شرمنده‌ام کردند. یک لوح تقدیر همراه حکم مشاور مدیرعامل هم به من دادند. من که سواد درست و حسابی ندارم، اما تا آنجا که می‌دانم و به اندازه تجربه‌ای که در این همه سال کسب کرده‌ام تلاش می‌کنم تا مشکلات رانندگان تاکسی حل شود و آنها مشکلات مرا نداشته باشند. رانندگان تاکسی واقعا گرفتار هستند.
 شما در فیلم گفته بودید که تاکسی زن دوم شماست؛ یعنی اینقدر به تاکسی وابسته بودید؟ 
فرشته همسرم کرونا گرفت و به رحمت خدا رفت و در خانه تنها هستم. تمام این سال‌ها به عشق او کار می‌کردم و به عشق او هم زنده هستم. واقعا یک فرشته بود؛ زنی آبرودار و بساز که با بعضی از خانم‌های امروزی خیلی فرق داشت. حریف خرج و مخارج زندگی نمی‌شدم. با روزی 10تومان اجرت، علاوه بر خودمان هزینه‌های پدر، مادر و یک خواهر کوچک‌ترم را هم می‌دادم. 3-2سال با 4بچه در یک اتاق 8متری روی پتوی سربازی زندگی می‌کردیم، اما حتی یک‌بار هم اعتراض نکرد.
 حالا چرا آنقدر از فروش تاکسی ناراحت بودید؟
غیرتم اجازه نمی‌دهد بیکار باشم و باید کار کنم. مرد نمی‌تواند بیکار داخل خانه بنشیند. در مدتی که تاکسی‌ام را فروخته‌ام نمی دانستم که چه باید بکنم . با پول تاکسی فروخته شده نمی‌توانم هیچ شغل و کار دیگری برای خودم راه بیندازم؛ حتی نمی‌توانم با پول آن یک ماشین دیگر بخرم و مسافرکشی کنم. هنوز هم می‌خواهم کار کنم. مرد تا زنده است باید کار کند. به‌خاطر پول و مادیات نه، اما نمی‌توانم در خانه بیکار بنشینم و باید برای کار و تلاش، هر روز از خانه بیرون بزنم.
علی خشکه‌پزان: اگر یکی مانند پدرم بخواهد مدام درخانه بنشیند  افسردگی می‌گیرد. در برخی از کامنت‌ها، نوشته بودند مگر فرزندان ایشان غیرت ندارند که اجازه دادند پدرشان تا این سن و سال کار کند؟ ما خیلی از پدر خواستیم، اما چون می‌دیدیم اگر در خانه بنشیند افسرده می‌شود و روحیه‌اش آسیب می‌بیند، فشار نمی‌آوردیم و اجازه دادیم تا آنطور که دوست دارد و راحت است، زندگی کند. این انرژی و سرزندگی که در این سن و سال در پدرم می‌بینید به‌خاطر همین ارتباطی است که با بیرون خانه و با مردم دارد. با مسافران حرف می‌زد و دلش باز می‌شد، ولی اگر درخانه می‌نشست، به‌خصوص بعد از فوت مادرم حتما افسردگی می‌گرفت. هر تصمیمی که پدر بگیرد، ما استقبال می‌کنیم و اختیار زندگی اش دست خودش است.
 پس نظرهایی هم بود که باعث دلخوری تان شد؟
علی خشکه‌پزان: بله، متأسفانه عده‌ای گفته بودند وقتی 6فرزند دارد، بچه‌هایش اینقدر بی‌لیاقت هستند که دست پدرشان را بگیرند تا در این سن و سال کار نکند. دیگر نمی‌دانستند که این موضوع تصمیم خود پدر است که می‌خواهد کار کند و روی پای خودش بایستد و خانه نشینی را دوست ندارد. به هرحال آنها حقیقت و اصل ماجرا را نمی‌دانستند و فقط نظر و برداشت خودشان را نوشتند.
 دلتان برای رانندگی با تاکسی تنگ شده است؟ 
به این شغل عادت کرده بودم. 52سال برای خودش یک عمر زندگی است. من 52سال با تاکسی کار می‌کردم. منظورم آن ماشین خاص نیست و چندبار ماشین عوض کرده‌ام. همین‌جا یک خاطره برایتان تعریف کنم. یک زن و شوهری را سوار کردم که عقب نشستند و با هم دعوا می‌کردند و به همدیگر بد و بیراه می‌گفتند. داشتند می‌رفتند دادگاه تا طلاق بگیرند. همانجا ایستادم و گفتم شما را دادگاه نمی‌برم و یک جعبه شیرینی می‌خرم و باید سر خانه و زندگی‌تان برگردید! همین کار را هم کردم و با هم آشتی کردند. خاطره دیگرم هم برای سال 1356است که یک مرد خیر از من پول کمی گرفت و خانه‌ای بزرگ 160-150متری به من داد که ساکن ورامین شدم. آن‌وقت ورامین دهات و دورتادورش زمین کشاورزی بود. فقط من در آنجا ماشین داشتم و مردم هروقت کمک می‌خواستند در خانه ما را می‌زدند. در همان سال‌ها فقط چندتا زائو را برای زایمان به بیمارستان‌های تهران رساندم و علاوه بر تاکسی نقش آمبولانس هم داشتم.
 اولین باری را که پشت تاکسی نشستید، یادتان هست؟ 
اردیبهشت سال 1352بود. تاکسی مدل 48را به قیمت 43هزار تومان خریدم. ماجرای جور کردن پول آن تاکسی هم جالب بود. آن سال من چنین پولی نداشتم. تنها دارایی‌ام یک خانه تیرچوبی و حصیری 50متری بود که آن را فروختم. مقداری هم قرض کردم و تاکسی را خریدم. خودم هم مستأجر شدم. از آن روز دیگر کفش‌هایم را ور کشیدم و تا همین چند هفته قبل راننده تاکسی بودم.
 کی ازدواج کردید؟
 سال 43ازدواج کردم و سال 46هم خدا نخستین فرزند را به ما داد. تا سال 50صاحب 4فرزند شدیم. خدا 6فرزند به ما داد که 4پسر و 2دختر هستند. همه آنها را هم با همین روزی حلال مسافرکشی بزرگ کرده‌ام. تمام این سال‌ها واقعا کار کردم و چادر روی ماشینم نکشیدم. خانه من در قرچک ورامین است. هر روز 6تا 6و نیم صبح تهران بودم و ساعت 9تا 10شب به خانه برمی‌گشتم. بالاخره برای بچه‌هایم و تامین مخارج زندگی باید کار می‌کردم.

 هیچ‌وقت سر پول خرد با مسافران دعوا نکردم
گوش سمت چپ من بغل شیشه از دود، بوق، گرد و خاک  ازبین رفته است و فقط گوش سمت راستم شنوایی دارد. 52سال راننده تاکسی بودن کم نیست! در سال‌هایی که کار می‌کردم برای ناهار به خانه نمی‌رفتم و کنار خیابان و داخل تاکسی ناهار می‌خوردم؛ چون باید کار می‌کردم. کاش جوان‌های ما هم بشنوند و بفهمند که در زندگی باید کار کرد. از نظر مادی هیچ مشکلی نداشتم و ندارم و خدا را شکر بچه‌هایم هوای من را دارند. هیچ‌وقت سر پول خرد با مسافران دعوا نکرده‌ام.
 چرا خشکه‌پزان؟
علی خشکه‌پزان:چون شغل پدر بزرگم  نانوا بود و نان‌های خشک و روغنی می‌پخت. قدیم‌ها اغلب هرکسی هر شغلی که داشت همان را روی نام فامیلی‌اش می‌گذاشتند. پدر در ابتدا همراه پدرش قنادی و نانوایی داشتند و خشکه‌پز بودند. تقریبا بعد از اینکه به تهران می‌آید و ازدواج می‌کند، می‌بیند که این شغل کفاف خرج و مخارج زندگی و زن و بچه را نمی‌دهد؛ بنابراین راننده تاکسی می‌شود و برای تامین مخارج زندگی روزی 12-10ساعت با تاکسی کار می‌کند. وقتی به سن بازنشستگی هم رسید، ما نتوانستیم خانه‌نشینش کنیم و راضی به خانه‌نشینی نمی‌شد. ما می‌گوییم نگران خرج و مخارج نباش، اما پدر همیشه اصرار دارد که روی پای خودش بایستد.

مشخصات
نام: خلیل خشکه‌پزان
متولد اول دی‌ 1314
شروع فعالیت به‌عنوان
 راننده تاکسی: سال 1352
خداحافظی با شغل
 راننده تاکسی: سال1404
نوع فعالیت تاکسی: تاکسی گردشی
سمت: مشاور مدیرعامل سازمان تاکسیرانی شهر تهران 
ویژگی: مسن‌ترین و پرکارترین راننده تاکسی تهران 
سابقه: 60سال مسافرکشی
 (52سال راننده تاکسی) 



 

این خبر را به اشتراک بگذارید