• پنج شنبه 9 مرداد 1404
  • الْخَمِيس 5 صفر 1447
  • 2025 Jul 31
چهار شنبه 8 مرداد 1404
کد مطلب : 260251
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/pQgKy
+
-

به پسرم افتخار می‌کنم

شهید ‌مصطفی غریب‌شیرنگی‌ در حمله موشکی رژیم صهیونیستی به پایتخت‌ آسمانی شد

گزارش
به پسرم افتخار می‌کنم

کلثوم‌السادات موسوی-روزنامه‌نگار

شهید مصطفی غریب‌شیرنگی، متولد هفتم فروردین‌ماه ۱۳۷۴، ساکن محله پیروزی در منطقه ۱۴ تهران، شامگاه 23خرداد طی حمله موشکی رژیم صهیونیستی به تهران به شهادت رسید. پیکر این جوان خوش‌اخلاق، اهل نماز و هیئت، در شب میلاد امام موسی‌کاظم(ع) شناسایی شد و اکنون در قطعه ۴۲ گلزار شهدای تهران آرمیده است. در این گزارش، مادر، همسر و خواهر شهید از مصطفایی می‌گویند که با آرامشی عجیب به‌سوی معبود پر کشید.‌

روایتی مادرانه از صلابت و دلتنگی
بانو فاطمه کردی‌فر، مادر شهید، می‌گوید: «مصطفی پسری باصفا و باایمان بود و روحیه‌ای شاد، شوخ‌طبع ‌ ‌داشت. اهل احترام به بزرگ‌ترها و علاقه‌مند به عبادت بود و در خانه ما همیشه فضا را پر از شادی می‌کرد. در هر جمعی که حضور می‌یافت، بی‌تردید ردی از خاطرات خوب بر دل دیگران می‌گذاشت.»
او در ادامه تأکید می‌کند: «هیچ مادری شنیدن خبر شهادت فرزندش را تاب نمی‌آورد، اما من برای مصطفی، اشک ریختم و به او افتخار می‌کنم. او با وضو رفت، با ایمان رفت، با عزت رفت... شهادت مصطفی، غمی بزرگ است، اما سرافرازی آن، تسلای دل من و خانواده‌ام شده است.»

هدیه‌ای ‌که مایه آرامش شد
فاطمه عزیزی، همسر شهید، از نخستین دیدارشان چنین روایت می‌کند: ‌« شب قبل از نخستین قرار دیدار ما ‌، آنقدر مضطرب بودم که خواب به چشمم نمی‌آمد. صبح که بیدار شدم، تمام تهران برفی شده بود. از ته دل باورم نمی‌شد خدا برای آن روز خاص، اینگونه جهان را سفیدپوش کرده باشد. ذهن دخترانه‌ام می‌گفت اگر در نخستین قرار عاشقانه برف ببارد آن عشق تا ابد ماندگار خواهد شد.»
او ادامه می‌دهد: «مصطفی در آن دیدار، جعبه‌ای چوبی با عطری خاص به من داد. وقتی آن را گشودم، تسبیح شاه‌مقصود زیبایی دیدم که دانه‌هایش همچون حبه‌های انگور بود. آن تسبیح از همان روز شد پناه دل بی‌قرار من. هر زمان دلتنگش می‌شدم یا فاصله دیدارمان طولانی می‌شد، یا اکنون که بیش از یک سال و نیم از زندگی مشترکمان گذشته و مصطفی شهید شده است، همان جعبه و همان تسبیح، مونس تنهایی‌ها و تسلای دل بی‌قرار من شده است.»

پیش‌بینی آرامِ یک عاقبت به‌خیری
فاطمه عزیزی درباره خوابی که چندین‌بار در طول زندگی مشترک تکرار شده بود و هر بار، دل‌نشین‌تر و پر رمز و رازتر بوده چنین می‌گوید: «مصطفی چندین بار خواب دیده بود که به همراه جمعی از دوستانش به دیدار رهبر معظم انقلاب رفته‌اند. در خواب، حضرت آقا در میان جمعیت نگاهی می‌کنند و با لبخند می‌گویند «آقا مصطفی! بیا جلو!» و مصطفی به سمت ایشان می‌رود و حضرت آقا سر مصطفی را روی زانوی خود می‌گذارند و نوازش می‌کنند. مصطفی بعد از بیدار شدن، با حال خاصی این رؤیا را برایم تعریف ‌کرد. آنقدر رؤیا برایش شیرین بود که هر بار حس می‌کردم این خواب، نشان از عاقبتی نیک دارد.» این خواب بعدها، معنایی واقعی یافت. پس از حمله موشکی، مصطفی پاسخگوی تماس‌ها نبود. فاطمه با نگرانی به خانواده خبر داد. جست‌وجو آغاز شد و سرانجام خبر شهادت او رسید. «وقتی پیکر مصطفی را یافتند، پیکرش رو به قبله و دستش به حالت سلام دادن بالا بود؛ همانطورکه شب‌ها با وضو می‌ایستاد و به اهل‌بیت(ع) سلام می‌داد؛ ‌گویی همان لحظه، آخرین سلامش را به امام زمان(عج) و اهل‌بیت(ع) تقدیم کرده بود. برای من، این پایانِ سراسر آرامش، گواه همان خواب‌های پربرکتش بود.»

جشن تولدی ‌که هرگز از خاطر نمی‌رود
فائزه غریب، خواهر شهید، با بیان اینکه مصطفی هر روز یک صفحه از قرآن را می‌خواند، تأکید می‌کند که او دائم‌الوضو بود:«شب‌ها پیش از خواب، رو به قبله می‌ایستاد و به اهل‌بیت(ع) سلام می‌داد. اهل هیئت بود و دلبستگی عمیقی به حضرت زهرا(س) داشت. هر سال در منزل ما، مراسم روضه برگزار می‌کرد و خودش حدیث کساء می‌خواند و مداحی می‌کرد. صدای گرمش هنوز در فضای خانه‌مان جاری ا‌ست.» او از خاطره‌ای می‌گوید که هنوز لبخند بر لبش می‌آورد: «در روز تولدم، بی‌خبر به همراه همسرش به محل کارم آمد. کیک، شمع و گل به‌دست داشت. لحظه‌ای که وارد شد، از شدت تعجب اشک در چشمانم حلقه زد. آن لحظه برای من زیباترین جشن تولدی بود که در عمرم تجربه
 کرده‌ بودم.»









 

این خبر را به اشتراک بگذارید