
تغییرکرد، به آرزویش رسید
شهید محمدعلی گلیزاده در حمله اسرائیل به سازمان بسیج مستضعفان به شهادت رسید

بهاره خسروی-روزنامهنگار
«سهشنبه شبی رفتم هیئت قمر بنیهاشم و با امامحسین(ع)عهد بستم تا مسیر زندگیام را تغییر دهم. سال 92 یا 93 دوست داشتم آدم ثروتمندی باشم، اما امروز در سال 95 به این نتیجه رسیدهام كه موفقیت در مسیر الهی است و امام حسین(ع) و اهلبیت منجی ما در زندگی هستند.» این چند سطر دستنوشته شهید محمدعلی گلیزاده است؛ شهیدی که در حمله اسرائیل به سازمان بسیج مستضعفان، از پیکرش فقط دستی به یادگار ماند تا در آغوش خاک آرام بگیرد. نگاهی داریم به سبک زندگی این شهيد به روایت مادرش سارا فیضی و پسر عمویش مصطفی گلیزاده.
ورزشکار و هنرمند مأنوس با قرآن
شهید محمدعلی گلیزاده، متولد سال 1376 از اهالی شهرری بود. این شهید، در هنر گرافیک دستی بر آتش داشت و همچنین علاقهمند به فوتبال بود و با قرآن حسابی مأنوس بود. سارا فیضی درباره ویژگیها و سبک زندگی پسرش تعریف میکند: «علی اهل مطالعه بهویژه قرآن بود. سه قرآن مخصوص داشت؛ یکی در محل کارش و دو جلد دیگر هم در خانه که حتماً بعد از نماز یک ساعتی آنها را تلاوت میکرد. تأکید زیادی بر رعایت حقالناس بهویژه بیتالمال داشت و این را به نزدیکانش نيز توصیه میکرد.» به گفته این مادر شهید، محمدعلی بسیار دست به خیر و اهل کمک به دوستان، خانواده و فامیل بود. حتی برای کمک مالی به یکی از اقوام نزدیکش، قبل از شهادتش مبلغی را کنار گذاشته بود. با وجود اینکه حقوق چندان بالایی نداشت، اما محال بود کسی از او پولی قرض بخواهد و با جواب نه مواجه شود.
برای علی اسپند دود کن!
پسري مؤدب و سربهزير بود. مادر به فکر آماده کردن رخت و لباس دامادیاش افتاده بود. هر جا که میرفتند خانمهای فامیل در گوش مادر زمزمه میکردند كه برایش اسپند دود کن! مادر در حالی که اشک چشمانش را پاک میکند میگوید: «مثل پروانه دور من و پدرش میچرخید و احترام زیادی به ما میگذاشت. دست و پای ما را میبوسید و وقتی میگفتم: علی شرمنده نکن، در جواب میگفت: بهشت زیر پای شماست. در خستهترین حالت ممکن وقتی پدرش میگفت علی من را ببر بیرون، بدون هیچ اعتراضی در هر ساعت از شبانهروز سریع آماده میشد. یک بار هم نشده بود غر بزند و گلایه کند. همیشه لبخند میزد و همراه پدرش میرفت.»
پا در رکاب سیدالشهداع
«شهادت، روزی علی از پا در رکاب شدن در آستان سیدالشهدا(ع) بود.» مصطفی گلیزاده، پسر عموی شهید، در ادامه اظهار میکند: «چند روزی است که دفترچه خاطرات علی را میخوانم. در آن ریزترین اتفاقات زندگیاش را نوشته است. اين میان، قصه تغییرات فکری و مذهبیاش جالب است. علی سالهای 92 و 93 با کسانی دوست میشود که تنها تفریحشان موتورسواری و گز کردن کوچهها و خیابانها بود. اما سال 95 که به هیئت قمر بنیهاشم(ع) در انتهای کوچهشان میرود، آدم دیگری میشود و سعی میکند در زندگی جز در مسیر حق و امام حسین(ع) نباشد. به نظرم این تغییر دیدگاه آرزوی دیرینهاش را محقق ميكند. در واقع، شهادت روزیاش شده بود به گونهاي كه از پیکرش چیزی جز یک دست نماند.»
تفأل به قرآن قبل از شهادت
مصطفی گلیزاده میگوید: «روز حمله اسرائیل قرار نبود علی سر کار باشد. ساعت 10:30 خبر دادند که علی باید در محل کارش حاضر شود. علی قبل از رفتن به قرآن تفأل میزند و آیه 15 سوره زمر «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» باز میشودپس از حمله به محل کارش تقریباً نزدیک 2 روز به هر جا سر زدیم تا نشانی از او پیدا کنیم ولی خبری نشد. بعد از سهچهار روز، شهادتش برای خانواده قطعی و محرز شد و بعد از آن دنبال پیکرش رفتیم. بالاخره از طریق آزمایش دياناي فقط یک دست از پیکرش شناسایی شد و در امامزاده عبدالله شهرری آرام گرفت.»