علیالله سلیمی: بیمارِ تخت شماره 37، مرد جوانی بود که نصف شب در تاریکی او را به بیمارستان رسانده بودند و دست و پایش زخمی و باندپیچیشده بود. بیماران بستری در تختهای اطراف و همراهان آنها اطلاعی از نام و هویت او نداشتند و پرستاران هم میگفتند هنوز پرونده پزشکی این بیمار تکمیل نشده، اما قرار است به زودی به اتاق عمل برده تا عمل جراحی روی زخمهایش انجام شود. شایعات پراکنده هم از زبان یک پرستار پخش شده بود که مرد جوان زخمی تیر خورده است. وقتی گوشی تلفن همراه مرد جوان و زخمی زنگ خورد، همه بیماران، همراهان آنها و پرستاری که در حال مرتب کردن تخت بیمار سالمندی بودند، همگی گوش تیز کردند تا بشنوند او چه میگوید و ماجرای اصلی از چه قرار است. مرد جوان گفت: «آره خوبم خالهجان. نه نه. غلام و رحیم و فیضی نامردی کردند. کدام گنج خاله؟ نه بابا. برگردم کامل تعریف میکنم. به ننه چیزی نگو خالهجان تیربارانم کردند! مرادآبادیها همینطوری شلیک میکردند. آره، شانس آوردم جان سالم به در بردم.»
خالهجان تیربارانم کردند!
در همینه زمینه :