
حکایت یک همدلی در روزهای سیاه و سخت

سالی که قحطی تهران را فراگرفت(1320 تا 1322 خورشیدی)، تعداد بسیاری از گرسنگی در پایتخت از بین رفتند، اما در همان زمان اهالی دست به خیر و لوطیهای محله نفرآباد - هاشمآباد، دست روی دست نگذاشتند تا هممحلهایهایشان این رنج را تحمل کنند. آنها به نوعی این بحران را مدیریت کردند و نان به در خانه اهالی رساندند. حسین ابوترابی یکی از ساکنان قدیمی محله هاشمآباد، درباره پخت نان و همچنین کمکرسانی پدربزرگش حاج سیدجواد ابوترابی و برخی بانوان محله در دوران قحطی میگوید: «پدربزرگم نقل میکرد، در زمان قحطی شبانه به ورامین رفتم، چون آنجا انبار گندم بود. دهها خروار گندم خریدم و قرار شد شب به همراه چند نفر چوبدار برگردم؛ چون در مسیر امکان داشت راهزنها حمله کنند. شبانه گندمها را به آسیاب فیروزآباد آوردیم و آسیابان گندمها را آسیاب کرد و دوباره شب بعد رفتم آنها را به خانه بردم.» ما در خانه تنور داشتیم. تعدادی نانوا، هفتهای یکبار به خانه ما میآمدند و نان میپختند. در آن دوران کسی به این موضوع توجه نمیکرد که چرا من باید این کار را انجام بدهم یا اگر همسایهام گرسنه بماند، به من ارتباطی ندارد. پدربزرگم و برخی خیران محلی هیچ منتی بر دیگران نداشتند و خودشان را موظف میدانستند در این شرایط به داد همنوع و هممحلهایشان برسند و نان به سفره آنها برسانند.»
ابوترابی به گوشه حیاط قدیمی خانه پدربزرگش که هنوز به همان سبک و سیاق قدیمی باقی است، اشاره میکند و میگوید: «آن حفره پشت درخت، مطبخ بود که داخلش تنور هم داشت. اغلب خانمهای نانپز که مسئول آنها خانمی به اسم «ننه کبری» بود بدون چشمداشتی در این مطبخ چندین نوع نان مانند نان گرد و نازک، توتک یا نان یوخه میپختند و بعد نانها را بین خانوادههای محل تقسیم میکردند.»