
صلهرحم در سیاهچادرهای عشایری

شاید خوشبودن همان سفرهای تفریحی گاه و بیگاه و دوران نوجوانی امید و برادرش هوای ایرانگردی را به سرشان انداخته باشد، اما حتما تلاش مادر برای پارهنشدن رشته ارتباط آنها با هویت و پیشینهشان در انتخاب این سبک زندگی دائمالسفر بیتأثیر نبوده است. برادران کوراوند عشایرزادهاند (عشایر بختیاری)، اما پدر و مادر اهل شعر و ادبشان در دهه50 از زندگی کوچنشینی دست شستند و زندگی در کنار مردم شهر اصفهان را انتخاب کردند. در همین شهر هم امید و برادرش به دنیا آمدند، دوران کودکی و نوجوانیشان را گذراندند و تحصیلاتشان را تا فارغالتحصیلی در رشتههای مهندسی متالورژی و مهندسی مکانیک ادامه دادند، اما پس از پایان تحصیلات، هر کاروکسب شهری که راه میانداختند و هر راه و نیمهراهی میرفتند، باز هم در حسرت شبهای خوش پرستارهای بودند که در دید و بازدید داییها و خویشاوندان عشایرشان تجربه کرده بودند. آنها در صلهرحمهایی که همراه مادر از ایل و عشیرهشان داشتند، احساس کردند هیچچیز به اندازه این شیوه زیست آزاد و رها نمیتواند اسباب رشد فردیشان را فراهم کند و تجربه شیرین یک زندگی مستقل و خودکفا را به آنها بچشاند.