
حکایت عروس و آش

ساعتی بعد، کار تولید و ضبط پادکست در طبقه دوم به نیمه میرسد. در طبقه اول نیز شرکتکنندگان هنوز از خوشمزگی آش اسفندی «بهبه» و «چهچه» میگویند که کسی از میانشان میپرسد: «پس قصه پلوهای اسفندی چیه؟» نامداری که پیشتر انتظار این سؤال را داشت چند دانه نخود و چند تکه پارچه از جیبش بیرون میآورد؛ «توی روزای آخر اسفند پلوخوری هم مرسوم بوده بهویژه برای اون خانوادههایی که دختری رو نشون و عقد کرده بودن.» سر شادیهای زمستانه در این کارگاه از
نه نه سرما و فرزندانش به کارگر لُنگشور گرمابه و شادباش داماد به طبقکش نوعروسش میرسد؛ «مثلا ترکزبانها چند روز بعد از اینکه مراسم قیشدان چیخدیم (از زمستان دراومدم) رو میگیرن با توجه به بضاعتشون تعدادی طَبق اسفندی برای نوعروسشون میفرستن... بعضیها هم گرمابه قرق میکردن و کارگرای لنگشور تا بقچهدار حمومی رو به اندازه کیسهای پول به خدمت خانواده نوعروس درمیآوردن.»