• جمعه 14 دی 1403
  • الْجُمْعَة 3 رجب 1446
  • 2025 Jan 03
دو شنبه 10 دی 1403
کد مطلب : 244668
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/NxlKm
+
-

می‌ترسم کبر و غرورت در دلم جای گیرد

می‌ترسم کبر و غرورت در دلم جای گیرد

مرد توانگری درحالی‌که جامه فاخری بر تن داشت، خدمت حضرت رسول اکرم (ص) شرفیاب شد. چند لحظه بعد، مرد فقیری که لباس کهنه و مندرسی پوشیده بود به خانه حضرت رفت و کنار مرد توانگر، خدمت حضرت زانوی ادب بر زمین نهاد.
مرد توانگر که لباسش زیر پای مرد فقیر قرار گرفته بود، لباسش را کنار زد و از مرد فقیر فاصله گرفت.
رسول خدا (ص) به او گفت: «ترسیدی از فقر او چیزی به تو بچسبد؟»
مرد توانگر گفت: «نه، اینطوری فکر نکردم.»
حضرت فرمود: «پس چه چیز تو را وادار کرد که چنین کاری انجام دهی؟»
مرد توانگر درحالی‌که متوجه اشتباه خود شده بود، معذرت خواست و عرض کرد: «ای رسول خدا، این شیطان است که هر زشتی را برایم آرایش می‌دهد و هر زیبایی را برایم زشت جلوه می‌دهد. من از کار خود توبه می‌کنم و حاضرم بخشی از دارایی خودم را به این مرد بدهم.»
رسول خدا (ص) به مرد فقیر فرمود: «آیا بخشی از دارایی او را می‌پذیری؟»
مرد فقیر گفت: «خیر، نمی‌پذیرم.»
مرد توانگر متعجب شد و پرسید: «چرا؟ من دارم با میل خودم این مقداری دارایی‌ام را به تو می‌بخشم.»
مرد فقیر گفت: «برای اینکه می‌ترسم در دل من آنچه در دل تو بود، وارد شود. می‌ترسم آنچه از کبر و غرور و بلندپروازی و خوارکردن بندگان خدا که به واسطه ثروت زیاد در دل جای می‌گیرد، من را هم گرفتار کند.»

منبع: کتاب«اصول کافی» محمد بن یعقوب کلینی، جلد دوم۲



 

این خبر را به اشتراک بگذارید