طرد و لعن؛ عاقبت سخن چینی
روزی یک ساعی (سخنچین) قصه رفع کرد (نامهای داد) به معتصم که یکی از لشکریان به رحمت حق پیوست و مال بینهایت گذاشت و پسری خرد دارد و حالی (اکنون) او را از آن مال انتفاعی (بهرهبرداری) ندارد. اگر فرمان باشد تا بعضی از آن مال به خزانه آورند تا سبب معموری (آبادانی) خزانه باشد و لشکر بدان مرتب توان گردانید. مرد ساعی از این خبرچینی توقع پاداش بزرگ از جانب معتصم داشت و دل خوش کرده بود به آن پاداش بزرگ. اما معتصم ماجرا را حلاجی کرد و تصمیم خود را گرفت. بر پشت آن نامه توقیع کرد که «آن متوفی به رحمت ایزدی شاد باد و آن مال در توفیر زیادت باد و آن فرزند از حوادث زمانه آزاد باد و این ساعی نشانه طعن و لعن و طرد باد.»
منبع: جوامع الحکایات، سدیدالدین محمد عوفی