• یکشنبه 25 آذر 1403
  • الأحَد 13 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 15
شنبه 24 آذر 1403
کد مطلب : 243103
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/lOBW5
+
-

آن لباس خز سیاه را چه کردی؟

حکایت روزگار
آن لباس خز سیاه را چه کردی؟

علی بن یقطین یکی از شاگردان مورد اعتماد حضرت موسی بن جعفر(ع) بود. امام به او اجازه داد تا یکی از کارگزاران هارون الرشید باشد و در مواقع حساس در حفظ جان اولیای خدا (به‌طور مخفی) بکوشد.
علی بن یقطین از مدافعین اولیای خدا بود، اما به‌طور ظاهری در دستگاه هارون کار می‌کرد. در یکی از روزها، هارون الرشید لباس‌هایی برای قدردانی و گرامیداشت علی بن یقطین برای او فرستاد که ازجمله آنها لباس فاخر و سیاه‌رنگی از نوع «خز» طلاباف و گرانبها بود.علی بن یقطین مطابق معمول، لباس‌ها را همراه خمس اموالش توسط غلامش به خدمت امام کاظم(ع) فرستاد.
امام کاظم(ع) آنها را قبول کرد، اما آن لباس فاخر شاهانه و طلاباف را توسط فرد دیگری به علی بن یقطین بازگرداند و برای او نوشت: «این لباس مخصوص را نزد خود نگه دار و از دستت خارج نکن که روزی جریانی پیش می‌آید که به‌ وجود آن نیاز شدید پیدا می‌کنی.»
علی بن یقطین حیران شد، ولی طبق دستور امام آن لباس را در جای مورد اطمینانی نگه داشت.
مدتی گذشت، بین علی بن یقطین و خادم مخصوصش کدورتی پیش آمد. خادم از خانه او بیرون آمد، تا اینکه در فرصتی مناسب خود را به هارون الرشید رساند و از علی بن یقطین سخن‌چینی کرد و به هارون گفت: علی بن یقطین به امامت موسی بن جعفر(ع) اعتقاد دارد و خمس مالش را هر سال برای او می‌فرستد، ازجمله فلان لباس فاخر طلاباف که شما به او داده بودید.
هارون سخت خشمگین شد و فورا علی بن یقطین را جلب کرد و با تندی به او گفت: آن لباس خز سیاه را چه کردی؟
علی بن یقطین گفت: «آن را در کیف مخصوصی گذاشته و خوشبو کرده‌ام و صبح و شام به‌عنوان تبرک آن را باز می‌کنم و به آن می‌نگرم و سپس به جای خود می‌گذارم.»
هارون گفت: «اکنون آن را بیاور.»
علی بن یقطین فورا یکی از غلامان را فرستاد تا آن را بیاورد.
وقتی چشم هارون به آن لباس فاخر افتاد، خشمش فرونشست و به علی بن یقطین گفت: «آن را به جای خود برگردان. دیگر هرگز گزارش ناجوانمردانه افراد را درباره تو قبول نمی‌کنم.»  آنگاه دستور داد جوایزی به علی بن یقطین دادند و مقرر داشت که هر سال این جوایز را به او بدهند. سپس امر کرد تا به آن غلام سعایت‌کننده هزار شلاق بزنند که با پانصدمین شلاق جان سپرد.
منبع: اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی

 

این خبر را به اشتراک بگذارید