روایتی از یک بازارچه زوج پزشک و مداوا به شرط همدلی!
باور این است که جنگ مردانه است و مردان هستند که در خط مقدم جبههها فرماندهی میکنند و زنها و ظرافتشان پشت جبههها میمانند؛ اما این به آن معنی نیست که زنان در دفاع و مقاومت سهم کمتری دارند؛ اتفاقا زنان عملیات پیچیدهتر و جبهه پرچالشتری را فرماندهی میکنند. زنها سرداران گمنامی هستند با کارهای بزرگ و پرثمر. مثالش هم مادران شهرک شهید شهپریان هستند که حالا به همت آنها همه محله برای یاری مقاومت بسیج شدهاند. در این میان، زهرا نجفیمنش در تمام آن مدت همپا و همراهشان بود. جمع کوچکشان حالا وسیعتر شده بود و هرکدام از زنان که پایشان به مسجد باز میشد، هفته بعد دست پر میآمد. قرارشان چهارشنبهها بود؛ چهارشنبهها جمعشان جمع بود و خیرشان زیاد. خانم نجفی ایده جدیدی به ذهنش رسید. ایدهاش میز کوچکی بود در محوطه مسجد و 2صندلی، یکی برای پزشک و یکی دیگر برای مراجع. دکتری روانشناسی داشت و میتوانست به متقاضیان مشاوره بدهد؛ البته بهشرط آنکه هزینه ویزیت را مستقیم به حساب ایران همدل واریز کنند. البته تنها نبود و هفته بعد آن میز خدمت پاتوق همسرش دکتر علیرضا کرمبخش، متخصص گوش و حلق و بینی هم شد. خانوادگی آمده بودند پای کار تا خودشان و 3فرزند قدونیمقدشان در محوطه مسجد هر کاری از دستشان بربیاید انجام دهند. کنار هم که میبینمشان ناخودآگاه یاد معصومه کرباسی و رضا عواضه، زوج شهیدی میافتم که همین چند وقت پیش در لبنان هدف رژیم صهیونیستی قرار گرفتند. آقای کرمبخش بیمار جدیدی را معاینه میکند و خانم نجفی پای درد دل یکی از مراجعهکنندههایش نشسته و ما به این فکر میکنیم که این سرزمین هزاران معصومه و رضا دارد؛ هزاران زوجی که دستبهدست هم جهاد میکنند و ما نمیشناسیمشان!