پیشینه تهران بیآب و غم از دست رفتن خاک!
لیلا باقری
میدانید تهران هیچ وقتمنابع بزرگ آب نداشته که حالا کم بشود؟ ساکنان اولیه روستای کوچک تهران در انتهای شمالی دشت ری و در دامنه کوههای البرز سرمست و مشروب از درهها و قلههای آبدار اطراف خود بودند و هیچ غم آب نداشتند تا وقتی که تهران نخستین قدمها را برای بزرگ شدن برداشت و شد کلانشهری که هیچ منبع آبی نه در دل خود دارد و نه در حاشیهاش. البته مردم در گذشته با تمام وجود درک میکردند این بیآبی را چون تا مدتها تنها راه تامین آب در این شهر قنات بود و افراد خیر تهران بخشی از پول خود را برای حفر قنات خرج میکردند یا برای تعمیر و لایروبی آن. آب قنات از مناطق شمالی جاری میشد و تا برسد به جنوب، گندابی میشد غیرقابل استفاده اما مردم بهخاطر اجبار در آب سرکه میریختند تا ضدعفونی شود و بعد استفاده میکردند.
جعفر شهری درباره آب تهران مینویسد: «این آبها که در سرچشمهها و آبنماها چون مروارید غلتان، روشن و زلال به روی خود غلتیده و چشم را جلا میبخشد، کمکم در طول راه و عبور نهرها و جویهای کثیف و استعمال رختشویی و ظرفشویی و کهنهشویی و خاک و زباله و ریختن آب حوض و آب انبار و بازی اطفال و استحمام لشوش و شستوشو و آب دادن چارپا، مانند اسب و الاغ و گوسفند و غیره بهصورت لجن و گنداب متعفنی در میآید که حتی شامه و بصر را آزار میرساند تا به آخر مسیر که به شکل مایع غلیظی از انواع نجاسات و کثافات، در وجه تشابه کاملی با آب چاه مستراح در میآید و مورد استفاده قرار میگیرد.»
روزگار به همین شکل میگذشت تا صدارت حاجمیرزا آقاسی(عباس ایروانی)، صدراعظم محمدشاه قاجار که جمعیت تهران به حدی رسید که بحث کافی نبودن آب برای پایتخت جدی شد. کمآبی باعث شد که صدراعظم به فکر تأمین آب شهر از رودخانههای جاجرود و کرج بیفتد. این طرح البته با اعتراض دهقانان ورامین و ترس بیآب ماندن جلگه جنوب تهران، متوقف ماند و فقط برای انتقال آب از رودخانه کرج به تهران، 2 رشته نهر ساخته شد که یکی به نام نهر حاجمیرزا آقاسی ماند و نهر دیگر هم تا یافتآباد کشیده شد. اصلا همین ناکامی انتقال آب از رودخانههای اطراف تهران باعث شد صدراعظم دستور دهد به حفر قناتهای بیشتر که هیچ به آب نرسیدند و حکایت اعتراض مقنی و جمله مشهور او که گفت: «برای من آب ندارد، برای تو که نان دارد!»
اسماعیل عباسی در آبنامه تهران مینویسد که ماجرا در کش و قوس ماند تا در زمان ناصرالدین شاه قاجار دوباره طرح انتقال آب مطرح شد و باز به نتیجه نرسید و فقط جمعی از رجال و درباریان برای تأمین آب مورد نیاز خود چاه عمیق حفر کردند، چاه نامهربان با زمین و مکنده آب بدون رعایت حقابه زمین. بالاخره با شیوع بیماریهای واگیردار و مرگومیر زیاد، با طرح میرزاتقی خان امیرکبیر، انتقال آب از رودخانه کرج کلید خورد؛ بهویژه که طرح او در مقابل مهندس آلمانی که پیشنهاد کرده بود به کمک نقاله از دماوند برای تهران آب بیاورند، واقعبینانه و قابل اجرا بود. در نتیجه سال۱۳۱۰ شمسی با تکمیل کانال حفر شده در زمان حاجمیرزا آقاسی از مسیر کن به طرف تهران، بخشی از آب رودخانه کرج به تهران منتقل شد. اما باز کافی نبود و نخستین قدم برای لوله کشی آب تهران در سال۱۳۲۷ شمسی و جلسه هیأت وزیران بهصورت مصوبه درآمد. پروژه تأمین آب و لولهکشی هم با فراز و نشیبهای زیاد انجام شد و بالاخره در سال۱۳۳۴ تهرانیها صاحب آب بهداشتی لولهکشی شدند.
خلاصه که در گذشته قلهها برفگیر بودند و برداشت آب در روستای تهران با قنات بود که مهربان است با زمین و حقابه خاک را رعایت و تنها مقداری آب از مظهر خود جاری میکند که در توانش است؛ مثل چاه و پمپ نیست که زبان خاک را نداند و تشنگی و خالی شدن آبخوان برایش بیمعنی باشد ... همین بود که در گذشته دغدغه آب داشتیم، اما خاک نه، حالا ولی میدانیم آبخوان چیست، میدانیم سفرههای آب زیرزمینی با برداشت بیرویه خالی میشوند و فرونشست زمین رخ میدهد و نرخ فرونشست زمین در این شهر بیآب و بیمرز در ساختوساز و فربه شدن، بهویژه در منطقه جنوب غربی تهران به ۲۰سانتیمتر در سال رسیده است.
و چه غمناک و درست میگوید محمد درویش، فعال محیطزیست که ما در دفاع 8ساله 500هزارنفر شهید و جانباز و و اسیر دادیم که یک وجب از خاک کشور را از دست ندهیم و حالا 50هزار کیلومتر از خاک ایران بیش از 2سانتیمتر در سال دچار فرونشست شده و این یعنی مساحتی برابر با 70برابر تهران بزرگ را دستکم تا 50هزار سال دیگر از دست دادهایم.