از شکستن دست مأمور تا ۱۳۸ ایستگاه آتشنشانی امروزی
موضوع: سوختن و خاکسترشدن خانه نماینده دربار
موقعیت: میدان تجریش
***
یکی از پیشکسوتان سازمان آتشنشانی تهران با نقل ماجرای یک ماموریت بیسرانجام و شکستن آرنجش بهدست صاحبخانه خشمگینی که خانه نازنین اش در آتش میسوخت، از روزگاری میگوید که فاصله بسیار زیاد ایستگاههای آتشنشانی از همدیگر و تعداد کم آنها باعث میشد مأموران آتشنشانی نتوانند بهموقع برای خاموش کردن حریق به محل ماموریت برسند.
مرحوم غلامحسین مصدق، از پیشکسوتان آتشنشانی و دانشآموخته همین عرصه، خاطرات بسیاری از حال و هوای سالهای دور آتشنشانی تهران و حوادث جذابش دارد. او چندین جلد کتاب در زمینه اطفای آتش و آشنایی با انواع و اقسام مواد آتشزا و خاموشکنندهها تالیف کرده است. نصرالله حدادی به نقل از مصدق تعریف میکند: « حریقی در حوالی میدان تجریش رخ داده بود و نیروهای ایستگاه اصلی که در میدان حسنآباد بود، باید برای مهار آتش اعزام میشدند. فردی به مرکز زنگ زده بود و گفته بود که خانهای آتش گرفته و خودتان را برسانید. منزل، منزل یک نماینده ذینفوذ در دربار بود و باید برای انجام اقدامات لازم میرفتیم. طبیعی است که تا ما بخواهیم از میدان حسنآباد در روزگاری که خیابانها خاکی بود راه بیفتیم و به تجریش برسیم، کار از کار گذشته بود. صاحبخانهآنقدر عصبانی بود که با میله دم دستش چنان به من ضربه زد که آرنج دستم شکست. میگفت چرا دیر رسیدید؟ هرچه میگفتیم ما همان زمانی که اطلاع دادید، راه افتادیم، اما عملاً با فاصله طولانی بین حسنآباد و تجریش، امکان نداشت زودتر برسیم، به خرجش نمیرفت. هنوز هم بعد از بیش از ۵دهه از این اتفاق آثار آن ضربه باقی است. بعد از چنین ماجراهایی بود که به این نتیجه رسیدیم باید برای هر منطقه، یک ایستگاه آتشنشانی درنظر بگیرند.
کم کم تعداد ایستگاهها بیشتر شد و اکنون به
138 ایستگاه رسیده است. کمکم تعدادایستگاهها بیشتر شد و اکنون به 138ایستگاه رسیده است» این پیشکسوت آتشنشانی روایت جالبی از صداهای ماشین آتشنشانی در فواصل زمانی مختلف دارد و آن را اینگونه نقل میکند: «در سالهای نخست فعالیت نیروی آتشنشانی، مأموران برای اینکه عابران و جماعتی را که در مسیر بودند از اضطرار ماموریتشان مطلع کنند و از آنها بخواهند همکاری کنند و کنار بروند، همگی با هم فریاد میکشیدند و های و هوی میکردند. بعد از این تجربهها بود که یک زنگوله بزرگ جلوی ماشین آتشنشانی قرار دادند که یک نفر آن را تکان میداد و صدایش را درمیآورد تا مردم از سر راه ماشین کنار بروند. اکنون هم صدای آژیر بازکننده راه است.»