• دو شنبه 19 شهریور 1403
  • الإثْنَيْن 5 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 09
دو شنبه 19 شهریور 1403
کد مطلب : 234564
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/JZmQD
+
-

اعضای بدن کیانا کوچولو به بیماران نیازمند اهدا شد

دختر 9ماهه به 3کودک زندگی بخشید

گزارش
دختر 9ماهه به 3کودک زندگی بخشید

فتانه احدی- روزنامه‌نگار

وقتی کودک 9ماهه اهل مشهد در یکی از بیمارستان‌های این شهر مرگ مغزی شد، خانواده‌اش تصمیم گرفتند با اهدای اعضای بدن دخترشان به چند کودک دیگر زندگی دوباره ببخشند.
به گزارش همشهری، 8شهریور برای خانواده نسایی روزی هولناک بود. آن روز مادر کیانا کوچولو که چند روزی بود به خانه پدری‌اش رفته بود، دختربچه 9ماهه خود را در یکی از اتاق‌های خانه خواباند و از آنجا خارج شد.
آن روز خانه پدربزرگ کیانا شلوغ‌تر از همیشه بود و همه اعضای فامیل دور هم جمع شده و بچه‌ها سرگرم بازی بودند.
در این هنگام بود که چند نفر از بچه‌ها برای بازی وارد اتاقی شدند که دختربچه 9ماهه آنجا بود و هنگام بازی یکی از بچه‌ها به تلویزیون قدیمی پدربزرگ برخورد کرد و فاجعه‌ای هولناک رقم خورد. در یک لحظه جیغ و فریاد بچه‌ها خانه را پر کرد و وقتی بزرگ‌ترها وارد اتاق شدند با دیدن حادثه‌ای که رخ داده بود، شوکه شدند.
مادر کیانا نخستین کسی بود که وارد اتاق شد و چشمش به تلویزیون قدیمی افتاد که روی دخترش سقوط کرده بود.
مادر از این اتفاق شوکه شده بود و مدام فریاد می‌کشید. بقیه اعضای خانواده به سمت تلویزیون قدیمی دویدند و آن را بلند کردند. مادر دخترش را از زیر تلویزیون بیرون کشید و در آغوش گرفت، اما کیانا کوچولو از حال رفته و بی‌هوش شده بود. آنها سراسیمه با اورژانس تماس گرفتند و دقایقی بعد دختربچه 9ماهه با آمبولانس به یکی از بیمارستان‌های نیشابور منتقل شد.

در انتظار معجزه
هیچ‌یک از اعضای خانواده آنچه را ‌ اتفاق افتاده بود باور نداشتند. درحالی‌که تلاش پزشکان برای نجات دختربچه 9ماهه آغاز شده بود، همه اعضای فامیل دست به دعا برداشته و برای بازگشت کیانا به زندگی دعا می‌‌کردند. این در حالی بود که معاینات اولیه پزشکان نشان می‌‌داد دختر خردسال بر اثر شدت ضربه‌ای که به سرش وارد شده بود، دچار ضربه مغزی شده و وضعیت وخیمی دارد.

انتقال به مشهد
پزشکان بیمارستان نیشابور وقتی دیدند شرایط دختربچه هر لحظه بدتر می‌شود پیشنهاد کردند که وی برای ادامه درمان به مشهد منتقل شود. فردای آن روز کودک 9ماهه به بیمارستانی در مشهد منتقل شد و تلاش‌ها برای نجات وی ادامه یافت. پزشکان که تنها راه نجات کیانا را انجام عمل جراحی می‌دیدند وی را به اتاق عمل منتقل کردند، اما بعد از عمل کیانا به کما رفت، بعد از 2روز پزشکان اعلام کردند که کودک خردسال دچار مرگ مغزی شده و این یعنی، امیدی به بازگشت او به زندگی نیست.

تصمیم بزرگ
وقتی تیم پزشکی به خانواده کیانا گفتند که او دچار مرگ مغزی شده، پدر و مادرش در شوک فرو رفتند. آنها آرزوهای بزرگی برای دخترشان داشتند، اما حالا همه این آرزوها را بر باد رفته می‌دیدند. امین نسایی، پدر کیانا در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: زمانی که حادثه اتفاق افتاد من در مشهد بودم. همسرم و کیانا به خانه پدرزنم در نیشابور رفته بودند که با من تماس گرفت و گفت دخترم در بیمارستان است. بلافاصله خودم را به نیشابور رساندم. در آنجا به ما گفتند که باید برای عمل به بیمارستانی در مشهد منتقل شود. ما نیز دخترم را به مشهد بردیم. در آنجا منتظر بودیم که به ما بگویند بعد از عمل حال دخترم خوب می‌شود، اما عمل موفقیت‌آمیز نبود و دخترم به کما رفت و در نهایت مرگ مغزی شد. بعد از اینکه از وضعیت دخترم مطلع شدیم پزشکان گفتند که می‌توانیم با اهدای اعضای دخترم جان کودکان دیگر را نجات دهیم.
وی می‌افزاید: من در آن لحظات چیزی نمی‌فهمیدم. مگر ممکن بود که دیگر دخترم را نبینم؟ آنچه را که اتفاق افتاده بود باور نمی‌کردم، شرایط سختی را تحمل می‌کردم. برادرانم با من صحبت کردند. آنها از اهدای عضو گفتند و اینکه حالا که دیگر دخترم به زندگی برنمی‌گردد لااقل وجودش باعث نجات چند نفر دیگر شود. آنها مرا متقاعد کردند که وقتی دخترم رفتنی است، چه بهتر که بتوانیم بیماران دیگری را نجات دهیم. حتی از خانواده‌هایی گفتند که هر لحظه امکان دارد عزیزانشان را از دست بدهند و چشم انتظار یک عضو برای پیوند هستند.
نسایی ادامه می‌دهد: بدین‌ترتیب با همسرم تماس گرفتم و ماجرا را برای او تعریف کردم. همسرم ابتدا موافق نبود اما وقتی فهمید که اعضای بدن دخترم به کودکان بیماری که نیازمند اهدای عضو هستند پیوند زده می‌شود، موافقت کرد. بدین‌ترتیب روز یکشنبه 11شهریور اعضای بدن دخترم را اهدا کردیم.
مونا هراتی، مادر کیانا نیز می‌گوید: نبود دخترم و جای خالی او بدجوری ما را اذیت می‌کند، اما وقتی به این فکر می‌کنیم که اکنون کودکانی به واسطه دخترم زندگی دوباره دارند، کمی آرام می‌شویم. نمی‌توانم از نبود دخترم آرام بگیرم، من و پدرش حال و روز خوبی نداریم. امیدوارم که بتوانیم این داغ را تحمل کنیم. شاید فکر کردن به اینکه اعضای بدن دخترم در بدن دیگری زنده هستند، حالمان را بهتر کند.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید