اتوبوس شب
چند ایستگاه خاطرهبازی با رانندگان شیفت شب اتوبوسهای بیآرتی
سحر جعفریان- روزنامه نگار
پشت غربیلک فرمان اتوبوس آلبالوییرنگ دوکابین ١٨متری بیآرتی نشسته و نگاه خود را به داشبورد عریض مقابلش دوخته است. قهوه پرمایه ته استکان را سر میکشد تا مبادا شیفت شب را خوابدار ممتد کند. همین که تلخی قهوه از کام به ابروهای تنک و جبین پرشکنش میرسد، نگاهش آویز آونگ آینه وسط را مییابد. بیوقت، مردی میانسال که در پیاش زنی پریشانحال روان است، متصل مشت بر شیشه و در اتوبوس میکوبد. با فشردن کلیدی از میان چندین کلید همان داشبورد عریض، در را باز میکند. مرد میانسال در دم عکسی پیش میآورد: «تو را به قبلهات قسم این طفل را دیدهای؟!» افاقهای که قدر و مقدار کافئین آن استکان قهوه چگال نکرد، این پیشامد ناگاه کرد و چرت از سر رسول پراند. در این لحظه چشمهایش را تیز و تنگ میکند و خاطرش را میفرستد به شب رفته که پسربچه خندان در عکس را انتهای اتوبوسش زار و نزار، نظر کرده بود. رسول و بسیاری دیگر از رانندگان اتوبوسهای شهری بهویژه شوفران سالدیده خطوط بیآرتی پایتخت در شیفت شب برابر این اتفاق و ماجراهای غیر، بس از سر گذراندهاند. بسی قصهها و روایتها که دیرگاه شبهای خلوت خیابانهای شهر، وصله پینه پیشهشان است. دیرگاهی به آن اوقات که عقربههای ساعت از 20شب تا 7صبح بعد کشیده میشوند و هر گاهش نیز به داستانهای خوش و ناخوش مسافران شبباز اعم از جاماندگان، شاغلان شبهنگام و کاسبان سحرخیز، بیخانمانان و شماری شوریده جسم و جان سرمیآید. این یکی از دهها شرح وضع و حال رانندگان سامانه اتوبوسهای تندروست که شیفت شب را به اجبار یا اختیار برای شبروی و امرارمعاش برگزیدهاند. آنها رانندگان مرکب های تندروی شهر هستند که چون شببیز تیز پا در می تازند.
شبهای آرام و مسافران ناآرام
به عادت چندساله ترک سیگار، نخی خاموش از آن را گوشه لبهای گوشتیاش میچپاند و منتظر میماند تا اکبر کنترلچی، زنگ شروع شیفت شب ایستگاه مبدأ خط چهارراهتهرانپارس-پایانه آزادی را ضربه کند تا همراه مسافران خستهاش به چاک این نخستین مسیر ویژه بیآرتی در پایتخت که حدود سال ١٣٨۶ گشوده شده، بزند. داریوش، یکی از کهنه رانندگان اتوبوسهای شهری است که راندن در ظلام را بر ضیا فضیلت میدهد؛ از این روست که بیشترین سابقه خدمت شبانه را دارد. حالا که به عدد انگشتان یک دست، نوههای کوتاه و بلند دوروبرش را گرفته، روزها علاوه بر آسودن و قیلوله، به بازی با آنها سر دماغ است. از همان ٣٠سال پیش که تصدیق پایه یک را گرفت و مهارتی جز راندن نمیدانست، لیک رفت شرکت اتوبوسرانی عمومی تا از برای مزد و نانآوری، فرمان خشک و چغر اتوبوسهای بنز 302را بچرخاند. صبر جمع و جنجال روزهای شهری که داشت به نرمی کش میآمد، نداشت. ساعت از صفر گذشته و حداکثر سرعت رانندگی داریوش طبق قاعده 45کیلومتر در ساعت است. صدای ملایمی از رادیو و بلندگوهای سقفی اتوبوس نیز شنیده میشود. درهای پنوماتیکی ٢تکه اتوبوس با توقف در هر ایستگاه باز میشوند و گاه هیچ و گاه تک و توک مسافرانی خوابزده خود را روی صندلیها، شل و ول میکنند. مردی ژندهپوش که در تلفظ حرف «سین و صاد» اشکال اندکی دارد، خروش میکند: «لال کن صدای اون بیصاحاب مونده رو...خوابیمها!» و نگاه داریوش از آینه وسط، پی مرد ژندهپوش میدود. او را میشناسد؛ زبالهگرد است و قریب به 2سال است ایستگاه مبتدا سوار و ایستگاه منتها پیاده میشود. شبهای بسیاری، مسافران با او از برای بوی متعفن کیسه زبالهاش سرشاخ میشوند. خواب گرانی هم دارد و بعضی شبها بهویژه اگر هوا سرد باشد باید چند مرد برای بیدار کردنش به همت بیایند!
تهرون شب قشنگتره!
حمید، راننده شبکار خط پایانه تجریش- میدان راهآهن است. از همان 20سال پیش که مادرش به برادر بزرگتر او سفارش کرد: «ننه منصور، دست این حمید رو بگیر و ببر بند کن توی شرکتی که خودت کار میکنی.» تا امروز راننده اتوبوسهای شهری است. از خط قصرالدشت-پارکشهر، میدان ولیعصر-شهرکوالفجر تا بسیاری دیگر از خطوط غربی تهران را رانده است. تجربه کار در شیفت صبح، ظهر و شب را دارد. شیفت صبح را به سبب تراکم و کثرت مسافر، میلی ندارد و شیفت ظهر را نیز به چرایی گرمای مختلکننده اعصاب رغبت نمیکند، اما شیفت شب را با وجود رنجوریهای عوارض فقدان خوابشبانه بر جسم و جانش، دوست میدارد: «یکم چون تهرون، شب قشنگتره. دوم و خاصه اینکه توی شیفت شب تعداد رانندههای قدیمی که همهشون رفیقامون هستن، بیشتره. رفیق بیشتر توی خط داشتن یعنی دست تکون بدی و چاقسلامتی که اینم یعنی حس خوب، یعنی احساس غریبی و غربت نمیکنی!» در این چند سال شبکاری حین رانندگی نه پلکهایش سنگین شده و نه تصادف کرده و نه حتی پول و طلایی جامانده یافته است. در جایش تا بوده، یکی به دو کردن بر سر کولرها و بخاریهای خاموش یا روشن، شیشههای باز یا بسته پنجرهها، خارج از ایستگاه پیاده شدن، پالایش آب آمپر و جوش آوردن و در نهایت بکسلکردن اتوبوسها، بوده است!