
فقر، سرانه فرهنگی و جاده پیش رو

امیرحسین پورجوهری| استاد دانشگاه
تازمانی که تصورمان این باشد که از طریق تخصیص زمین و امکانات به عملکردهای مختلف و بهویژه عملکردهای فرهنگی یا ورزشی میتوان مشکل کمبود فرهنگی را حل کرد، دچار مشکل میشویم.
واقعیت این است که معادلات اقتصاد شهری اجازه نمیدهد که بتوان تصدیگری کرد. اگر هم نگاهمان تولیگری باشد باید وارد بحث واگذاری امور به بخش خصوصی شویم.
امروز در شهرهای کشور و بهخصوص تهران، ارزش زمین بهعلت ماهیت کالایی که پیدا کرده، فعالیت فرهنگی را از اساس توجیهپذیر نمیکند. بنابراین از یک سو مدیریت شهری راسا نمیتواند برای این کار اقدام کند و دستگاههای حاکمیتی چنین بودجهای ندارند و از سوی دیگر، بخش خصوصی تمایلی ندارد که برای افزایش سرانهها پا پیش بگذارد. این آفت نگاه مکان محور بودن کنشها و فعالیتهای فرهنگی است اما اگر نگاهمان را به این سمت ببریم که شهرمان مستعد برگزاری رویدادهای فرهنگی باشد و از ظرفیت فضاهای عمومی شهر استفاده کنیم، اگر تقویم فرهنگی در شهر پابرجا باشد، احتیاجی به ساخت و تجهیز امکانات فرهنگی نداریم و در مقیاسهای مختلف میتوانیم سرانهها را ارتقا دهیم.
ما بوستانها و خیابانهایی برای برپایی رویدادهای فرهنگی داریم. در فضاهای عمومی میتوان چنین اقداماتی برگزار کرد. از ظرفیت فضاهای باز میتوان حداکثر بهره را برد. بدین سان میتوان تعریفی نو از سرانههای فرهنگی داشت.
تنها راه برای مشکل کمبود سرانه همین است. راه از تجدیدنظر در مفهوم سرانه میگذرد. البته این واژه هم نمیتواند ظرفیت واقعی را نشان دهد. ما در واقع سراهای فرهنگی پرشماری داریم که هیچ گام فرهنگی برنمیدارند. پس ما با شیفت پارادایمی روبهرو هستیم که در برابر آن باید مدیریت رویدادهای فرهنگی داشت.
زمانی عملکردهای فرهنگی در کتابخانهها و گالریها خلاصه میشد اما امروز تمایلات مردم به حضور در فضاهای شهری باز بسیار بیشتر شده و ما با مفاهیم بدیعی مواجهیم مثل هنر اینستالیشن یا ارتباطات مجازی و هوشمند شدن تجهیزات و نمیتوان با تجهیز شهر به تعدادی گالری به توفیق لازم دست یافت. با اصالت شهروندی باید روی عملکرد متمرکز شویم و نه فضاسازی. بستر باید چنان منعطف باشد که مردم نشوونمای فرهنگی خود را در آن بروز دهند. برای نمونه پروژه شهر به مثابه یک موزه توانست آنقدر گسترده شود که کل شهر را دربر بگیرد. این نمونهها نیازی برای شهرها هستند.