• چهار شنبه 27 تیر 1403
  • الأرْبِعَاء 10 محرم 1446
  • 2024 Jul 17
چهار شنبه 27 تیر 1403
کد مطلب : 230074
+
-

شیرین مثل نذر حسین ع

گزارشي از حلواپزان چهارراه گلوبندك تهران در روز تاسوعا كه صدها دلداده امام حسينع را گرد هم می‌آورد

گزارش
شیرین مثل نذر حسین ع

الناز عباسیان- روزنامه‌نگار

برای آنهایی که به عشق حسین(ع) گرفتار و دلداده نشده‌اند، شاید این همه بذل و بخشش عزاداران حسینی قابل درک نباشد؛ اما دوستداران اهل‌بیت(ع) خوب می‌دانند که خرج‌کردن برای این دستگاه مقدس نه‌تنها هزینه نیست که عشق است و برکت. سالیان سال است که مردم حتی با دستان خالی و در شرایط سخت اقتصادی، پای این نذورات مانده‌اند و هر یک به‌شکلی نذر می‌کنند. یکی از جذاب‌ترین و خوشمزه‌ترین نذری‌ها در این ایام را می‌توانیم در روز تاسوعای حسینی در محله گلوبندک تهران ببینیم.
حلواپزان در این روز یکی از آداب تهرانی‌ها در‌ ماه محرم است که نه‌تنها ارادتمندان اهل‌بیت(ع) و حاجتمندان، بلکه گردشگران آیینی را هم به این خیابان می‌کشاند. در ادامه حال و هوای این مراسم خاص را مرور می‌کنیم.

بانی اول؛ سیدخوش قلب کوچه چترچی
از خیابان منیریه به خیابان ابوسعید و بعد چهارراه گلوبندک حوالی خیابان ۱۵خرداد می‌رسیم. امروز دیگر خبری از ازدحام موتورسوارها و چرخی‌های بازار نیست؛ در عوض بوی آرد تفت‌داده با روغن، کم‌کم به مشام‌مان می‌خورد. همراه با ما، چند نفر هم قابلمه و پیک‌نیک به‌دست به سمت چهارراه آمده‌اند و خیلی زود گوشه‌ای از خیابان بساط حلواپزان‌شان را پهن کرده‌اند. اصل مراسم در کوچه شهید «امیر چترچی» است اما اینکه چطور و از چه زمانی این برنامه اینجا برگزار می‌شود را کسی دقیق نمی‌داند. یکی از حاضران در مراسم که سن و سالی از او گذشته، از نذری سیدمحله در قدیم می‌گوید:‌ «سال‌ها قبل انتهای این کوچه یک سید خوش‌قلب و ساده‌‌ زیست زندگی می‌کرده که هر سال روز تاسوعا روضه داشته و از مهمان‌ها با حلوایی که خودش می‌پخته پذیرایی می‌کرده. بعد کم‌کم مردمی که حاجت گرفتند، شروع کردند به پختن حلوا در کنار این سید و درنهایت رسیده به امروز که می‌بینید. البته از قدیمی‌ها شنیده‌ایم که این سید از کسی کمک مالی و نذورات دریافت نمی‌کرده و مردم خودشان به نیت حلوا برده‌اند.» گویا خانه این سید هنوز در همین کوچه شهید چترچی است اما روایت دیگری هم از این مراسم هست. گفته می‌شود در زمان‌های قدیم مادری که فرزند بیماری داشته و دکترها جوابش کرده بودند، از همه‌جا بریده و متوسل به حضرت عباس(ع) می‌شود. نذر می‌کند اگر پسرش شفا پیدا کند، هر سال روز تاسوعای حسینی حلوا بپزد. حاجت‌روا می‌شود و چندین سال در خانه کوچکش نزدیک این کوچه حلوا می‌پزد و بعد کم‌کم دیگران هم به کمکش می‌آیند و خانه‌اش می‌شود محفل پخت حلوا.

کوچه غرق در عطر خوش گلاب و هل
بوی حلوا تمام فضا را پرکرده است؛ حلواهایی با طعم و رنگ و تزئین متفاوت. ساعت ۹ و نیم صبح است و مردم از هر طرف می‌آیند و هر کدام در گوشه‌ای می‌نشینند و با اجاق‌های سیار آرد را تفت می‌دهند. بعضی‌ها هم مشغول ریختن شیره زعفرانی و چاشنی‌های معطر و خوش‌طعم هستند. عده‌ای از همسایه‌ها در‌ خانه‌هایشان را باز کرده و حیاط و آشپزخانه‌شان را در اختیار حلواپزها گذاشته‌اند تا راحت‌تر ادای نذر کنند. اگرچه اغلب آشپزها خانم هستند، اما مردان هم با هم‌زدن آرد و دادن پول برای پختن حلوای بیشتر، خودشان را در ثواب این نذری شریک می‌کنند. حالا که عطر خوش هل و گلاب فضا را معطر کرده، دل‌مان غنج می‌زد برای تست‌کردن گوشه‌ای از حلواهای نذری. به همین‌خاطر برای پاسخ به این سؤال که نخستین‌بار چه‌کسی و در چه زمانی این رسم را بنا نهاده، به این گفته‌ها اکتفا می‌کنیم و سراغ آشپزها می‌رویم و ‌دسته‌ای از خانم‌ها که با ذوق و شوق در حال درست‌کردن حلوا هستند. انگار با هم دوست و آشنایند. این را از آنجا که همدیگر را با اسم کوچک صدا می‌کردند، فهمیدیم. سراغشان می‌رویم و از حضورشان در این آیین می‌پرسیم. مریم نظری که بار اولش است به این مراسم آمده، می‌گوید:‌ «من در یک تولیدی لباس کار می‌کنم. همکارانم بارها از این مراسم تعریف کردند. دلم خواست امروز اینجا بیایم و حلوای شهر خودمان را برای عزاداران امام‌حسین(ع) بپزم. البته نذری ندارم و علاقه قلبی‌ام این است که کام مهمان‌های امام‌حسین(ع) را شیرین کنم. حلوای شهر ما اردبیل، اوماج است.»

آیینی که باید به همه معرفی شود
صبح تاسوعا تا ظهر آیین حلواپزان برای شهدای کربلا در قلب تهران به همت خانم‌های تهرانی در حال برگزاری است و ما هم مهمان آنها شده‌ایم. آن‌طرف‌تر دختر جوانی کنار مادرش نشسته و خامی آرد روی ماهیتابه رویی را با ذکر صلوات و تفت‌دادن می‌گیرد. یک بلندگوی کوچک و سیار هم کنار دستش گذاشته تا حین حلواپزی، نوحه هم گوش دهد: «مثلِ اِستکانِ چای روضه / دوست دارم فقط مالِ شما بشم / مثلِ این کتیبه‌ها سیاهیا / وَقفِ هر هفته‌ هیئتا بشم / آرزو به جَوونا عِیب که نیست / دوست دارم فرشِ تو کربلا بشم».  مادرش هم ۳ فلاسک چای آورده و با حوصله چای می‌ریزد و از حس و حالش می‌گوید: «گره به کارمان افتاده بود و همزمان دخترم ناراحتی قلبی پیدا کرده و در مرکز طبی کودکان بستری شد. همان روزهایی که درگیر دوا و دکتر حنانه بودم، شب تولد امام‌حسین(ع) خواب دیدم در یک خیابان نشسته‌ام حلوا می‌پزم و حنانه هم صحیح و سالم دارد دست همه حلوا می‌دهد. وقتی بیدار شدم، ترسیدم. تعبیر بدی کردم و نگران شدم. تا اینکه چند روز بعد دکتر حنانه آمد و گفت طبق آخرین عکس و آزمایش‌ها، قلب حنانه مشکلی ندارد. گفتم مگر می‌شود؟ شما گفتید قلبش بزرگ شده و باید جراحی شود. دکتر عکس قبل و بعد قلب حنانه را به سمت نور چراغ بالا برد و گفت: ما از نظر پزشکی توجیهی برای این دو عکس متفاوت نداریم اما از نظر قلبی و شخصی معتقدم معجزه شده است. چند‌ماه بعد در شبکه‌های مجازی دیدم روز تاسوعا در کوچه نزدیک بازار به این شکل حلوا می‌پزند. یاد خوابم افتادم و من هم خودم را به این جمع رساندم. امسال ششمین سال است و عهد کردم تا عمر دارم اینجا حلوا بپزم.»

یک نذری بی‌آلایش
خیلی‌ها برای گرفتن نذری به اینجا آمده‌اند. میزبان‌ها و مهمان‌های این محفل با هر لباس و پوشش و گویشی در کنار هم جمع شده‌اند. زن و مرد جوانی با ظرف حلوا جلو می‌آیند و به ما تعارف می‌کنند. حرف که باز می‌شود، مرد جوان که ظاهرش متفاوت‌تر از دیگر میزبان‌های محفل حلواپزان است، از نذر امسالش می‌گوید:‌ «حقیقت ما سال گذشته همین‌طور آمده بودیم این مراسم را ببینیم و حلوا بخوریم. نذر نداشتیم و دوست داشتیم آیین‌های متفاوت شهر را با همسرم تماشا کنیم. همان سال گذشته وقتی سادگی و بی‌ریایی این میزبان‌های امام‌حسین(ع) را دیدم، دلم لرزید. خانه ما الهیه است و کمتر این شکل مراسم را در محله‌های شمال شهر دیده بودیم. با همسرم عهد بستیم اگر تا سال بعد مشکل کار من برطرف شد، ما هم اینجا حلوا بپزیم. خدا را شکر حاجت‌روا شدیم و امسال با دست پر به اینجا آمده‌ایم.»
سعیده فرجی ادامه صحبت‌های همسرش را می‌گیرد و با ذوق و خنده می‌گوید: «راستش من تا الان حتی در خانه هم حلوا نپخته بودم. به همسرم گفتم ما وسایل حلوا را می‌آوریم و هر جا گیر کردیم، از این خانم‌هایی که تجربه دارند، کمک می‌گیریم. همین‌طور هم شد. با کمک آنها حلوای زعفرانی درست کرده و حالا داریم پخش می‌کنیم.» همسرش وقتی این حرف‌های خانم را می‌شنود، با شوخی به ما می‌گوید‌: «خانم ما که در آشپزخانه خودمان سالی یک‌بار هم آشپزی نمی‌کند امروز گوشه پیاده‌رو حلوا پخته؛ کاش زودتر می‌آمدید و می‌دیدید!»


 

این خبر را به اشتراک بگذارید