• یکشنبه 2 دی 1403
  • الأحَد 20 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 22
یکشنبه 17 تیر 1403
کد مطلب : 229285
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/8qZ72
+
-

استخراج طلا از کوه زباله‌ها

ساعتی همراه کارگران مراکز خرید و فروش عمده ضایعات الکترونیک‌

روزگار
استخراج طلا از کوه زباله‌ها

سحر جعفریان- روزنامه نگار

جایی تاریک و نمور در پس بارانداز گاراژی بزرگ و قدیمی در یکی از محله‌های جنوب شرقی پایتخت، کارگرانی ساده تنگ هم نشسته‌‌اند و سعی دارند به همان ترتیب که صاحب‌کارشان سفارش کرده، سوت سوت و گرم گرم طلا استخراج کنند. استخراج طلا نه از بیخ و بن معادن که از لابه‌لای قطعات ریز و درشت انواع ضایعات و پسماندهای الکترونیکی و مخابراتی که اغلب تصور می‌کنند دیگر کاربرد و ارزشی ندارند؛ مانند مادربرد کامپیوترهای کهنه، اتصالات داخلی کیس‌ها و پین‌های پرینترهای سوخته و برد اصلی گوشی‌های تلفن همراه‌ که روز و سال‌های بسیار دیده‌اند. کمتر کسی از وجود مقادیری طلای خالص که به‌دلیل رسانایی بالای این نوع فلز میان قطعات اصلی کامپیوتر و به‌ویژه گوشی‌های تلفن همراه جاساز شده، خبر دارد. از این روست که برخی خریداران ضایعات الکترونیکی به‌صورت زیرزمینی و اغلب در گاراژها و انبارهای فراخ و متروک حوالی خیابان فدائیان اسلام که نام و نشانی از گود عبدو یا بازار جلوه دارند، فعالیت می‌کنند. در مراکز ضایعاتی این گاراژ و انبارها روزانه از هر کیلو برد کامپیوتر و گوشی تلفن همراه، حدود یک گرم طلا استخراج می‌شود.

با پیچ‌گوشتی و اسید سولفوریک در جست‌وجوی طلا
پرسان‌پرسان راهی خیابان فدائیان اسلام و گاراژهای ضایعاتی بازار جلوه می‌شویم. در هر یک از گاراژها را به بهانه خرید تعدادی کامپیوتر و گوشی‌ تلفن همراه دست دوم می‌زنیم، نگهبان‌ها از ورود جلوگیری می‌کنند:«نمره تلفنت را بده تا بگویم کسی زنگ بزند سفارشت را بگیرد.» علی، احمد و صمد به همراه ده‌ها نفر دیگر از کارگران این مراکز ضایعاتی هستند. دور و اطرافشان را از یک طرف پُشته‌ها و تلنبارهایی از ضایعات الکترونیکی گرفته و از طرفی دیگر، ظروف پلاستیکی و شیشه‌ای اسیدهای کلریدریک، نیترات، سولفوریک و کمی هم مواد ضدعفونی خانگی دیده می‌شود؛ اسید برای خالص‌سازی قطعات کوچک طلا که احمد سر حوصله و صبر از میان مادربرد کامپیوتر، برد گوشی‌های تلفن همراه، سی‌پی‌یو، پین، آی‌سی و چیپ بیرون می‌کشد. البته سر رشته کار پیش از اینکه به‌دست او بیفتد تا با پیچ‌گوشتی و انبرهای دم‌باریک قطعات فلزی زر و نقره‌بار آنها را جدا کند در دست علی است؛ جوانی تنومند با لهجه غلیظ آذری که مدام تذکر می‌دهد:« آبجی اینجا جای زن جماعت نیست. اگه چیزی می‌خوای برو با مردت بیا. نگا کن آخه تو، تا هر جا که گوز ایشلَر (چشم می‌بیند) فقط آغ و قارا سبیل (ریش و سبیل) دیده می‌شه!» بالاخره مقاومت او به اصرار ما که در کسوت مشتری ظاهر شده‌ایم، می‌بازد و کمی راه باز می‌کند تا چند قدمی در محوطه گاراژ جلوه پیش رویم. از دور پیداست که درون معدودی از کانکس‌ها یا اتاقک‌های آن، علاوه بر تفکیک دستی ضایعات اسقاطی و ضایعات مصرفی، کارگرانی مشغول استخراج طلا هستند! این را می‌توان از بوی تند و غلیظ اسیدها که گاه با نسیم به مشام می‌رسند، متوجه شد. این میان پر‌حرفی علی نیز زوایایی پنهان از کسب‌وکارشان را آشکار می‌کند: « اگه برای شرکت‌تون کامپیوتر و لپ‌تاپ بخواید داریم از تزه (نو) تا دست‌دوم. ضایعات ما از همه جا یتیشیر (میاد). حتی از اون ور آب.» نزدیک می‌شود تا جمله‌ای زیر گوشمان زمزمه کند: « حتی مال دزدی!» می‌پرسیم:« مال دزدی بخریم، برایمان دردسر درست نشود؟» ابروهای پرپشتش را بالا می‌اندازد: « بُش وریز بابا (بی‌خیال شوید)... ما که از این جور ضایعات نداریم! گفتم بعضیا. مثل بعضیای دیگه که از وسط قارین و باغیرساق (دل و روده) گوشی و کامپیوترای اسقاطی، طلا استخراج می‌کنن! اینجا برای اون بعضیا مثل معدنه! فقط چون دست زیادشده، معدنشون کیچیک (کوچک) شده!» لحظه‌ای بعد انگار که از پر حرفی‌اش پشیمان شده باشد، ادامه می‌دهد:« خب، سیز (شما) چی می‌خواید؟ اصلا کی آدرس ما را به شما داده؟»

جویندگان طلا
صدای بوق چند وانت با ریتمی خاص که خبر از رمزینه بودنش می‌دهد به گوش می‌رسد. نگهبان پیر و خسته گاراژ با شنیدن صدای آشنای بوق به زحمت از اتاقکش بیرون می‌آید و به زحمتی افزون‌تر نیز در اصلی گاراژ را باز می‌کند. علی سال‌هاست وردست آق‌کریم (صاحب مرکز ضایعات‌فروشی) کار می‌کند. او اقسام ضایعات الکترونیکی و بیشتر گوشی‌های قدیمی و از رده مصرف خارج شده تلفن همراه را از مشتری‌هایی که حالا شناس شده‌اند با کلی چانه‌زنی می‌خرد؛ گاهی برای خرید ضایعات به فضای مجازی چنگ می‌اندازد و گاهی هم تا صدها کیلومتر پشت فرمان سواری قسط عقب افتاده‌اش می‌نشیند و یک تاخت می‌راند. به چشم علی، هیچ ضایعاتی دورریختنی نیست و می‌توان از بر هر کدامشان پول درآورد. این، خلاف عقیده‌ای‌ است که اوایل کارش داشت: « آخه کی بابت یه گونی آشغال و یه مُشت خرده‌ریز جاگیر پول می‌ده؟!» آق‌کریم اما همان کسی بود که بابت آن ضایعات، سخاوتمندانه پول می‌داد. به‌ویژه از آن زمان که تصمیم گرفت دست از سمساری و گروبرداری بشوید و مجوز راه‌اندازی مرکز ضایعات‌فروشی و صنایع پسماند در رسته الکترونیک را بگیرد. این تصمیم را زمانی گرفت که از یکی از دوستان هم‌سفره‌اش به تعجب و حیرت شنید: « به خدا که داداش اگه بعضیا نباشن جهنم بوش قالار (جهنم خالی می‌ماند)! چه جوری به فکرشون رسیده از موبایلایی که سوختن یا قدیمی شدن، قیزیل (طلا) بکشن بیرون!؟»


 

این خبر را به اشتراک بگذارید