ابوالفضل معتقد است اگر مادرش نبود کسی امروز او را نمیشناخت. مادر ابوالفضل یک زن ساده روستایی و به قول خودش با تحصیلات پایه است، اما جسارت و باوری که به ابوالفضل دارد باعث شده تا کمر همت ببندد برای رشد و پیشرفت فرزندش. زینب رضایی 37ساله است. او در همه لحظههای شروع کار حرفهای ابوالفضل کنارش بوده است، چه روزهای نخستی که ابوالفضل مجبور بود برای معرفی کارهایش در حاشیه باداب سورت بنشیند و منتظر مشتریهایش باشد، چه در نمایشگاههایی که از او دعوت میکردند:«خیلیها در روستا به من خرده میگرفتند و معتقد بودند ابوالفضل گدایی میکند و من هم او را همراهی میکنم، اما من ایمان داشتم فرزندم در حال عرضه آثار هنری ارزشمندش است و من بهعنوان مادر باید کنارش باشم. تمام این شرایط سخت را تحمل کردیم و خوشحالم که امروز همه ابوالفضل را به هنرش میشناسند و تنها آرزوی این روزهایم تامین بسترهای رشد کاری پسرم است. او هم به ابزار احتیاج دارد، هم کورهای که کارهای هنریاش را بپزد. ما قادر به تامین این امکانات نیستیم چون تنها منبع درآمد ما یارانه است. پدر ابوالفضل هم کارگر روزمزد است که البته همیشه کار ندارد. اگر این زیرساختها و امکانات برای ابوالفضل فراهم شود قطعا میتواند به یک هنرمند حرفهای و بیمثال تبدیل شود.» ابوالفضل دلش میخواهد این رشته هنری زیبا را ادامه دهد، البته او به همان اندازه که به این رشته هنری علاقهمند است به کشاورزی هم علاقهمند است، اما از آنجا که دوست دارد همه کارهایش را اصولی و حرفهای انجام دهد رشته تحصیلی خود را در شاخه کار و دانش همان رشته کشاورزی انتخاب کرده و مطمئن است روزی میتواند یک کشاورز هنرمند باشد که با دستهای زحمتکش و خاکیاش هم جان به طبیعت دهد هم به آرزوهایش.
مادرم سنگ تمام گذاشت
در همینه زمینه :