آواز دهل از دور خوش است
حامد فوقانی
«ماهی 1600یورو حقوق میگیره. 400یوروش رو برای اجاره میده. 600یورو برای عوارض و بیمه و مالیات و 600یوروی بقیه هم بهزور جواب خرج و مخارجشه. تازه اون اجاره هم برای یه اتاقه که فقط تخت و میز کامپیوترش جا شده و سرویس بهداشتی و آشپزخونهاش هم با 3تا اتاق دیگه مشترکه.» مادر بهزاد «آواز دهل شنیدن از دور خوش است» را چاشنی صحبتهایش کرد و پرسید: «تصمیم به مهاجرت دارید؟» و من غرق در افکار مقایسه بین آلمان و ایران، اینکه در وطن چه بهدست آوردهام و در فکر بهدست آوردن چهها تلاش میکنم، پاسخ دادم: «فعلا نه.» بهزاد چند سال پیش برای تحصیل به آلمان مهاجرت کرد و اکنون در دارمشتات اقامت دارد. اینطوری که مادرش میگفت ماه به ماه هم خواهر و برادرانش را که در دیگر شهرهای آلمان ساکن هستند، نمیبیند؛ از بس مسیری که باید طی کند طولانی و پرخرج است.
بهعنوان یک شهروند ایرانی، تعدادی از اهدافم تغییر کرده و تعدادی از اهدافم تبدیل به آرزو شدهاند. دغدغهها و نگرانیهایم بسیار بیشتر از یکدهه پیش است. دیگر نمیتوانم پسانداز کنم و گاهی برای هزینههای جاری زندگی به پساندازهای قبلی ناخنک میزنم. میزان برنامهریزیها برای سفر نسبت به سالهای گذشته، بهمراتب کمتر شده و برای 3-2 روز عوض کردن هوا در شمال باید حسابی دودوتا چهارتا کنم.
چند هفته پیشتر، یکی از اقوام در توضیح شرایط پسرش در هلند، از این میگفت که با وجود شارژ مالی مداوم، باید نگهبان یک باشگاه فوتبال هم باشد تا بتواند از پس هزینهها برآید؛ از اینکه علی در ویدئوکالها، هم سطح بالای رفاه را بهنمایش میگذارد، هم گاهی رفتارهای نژادپرستانه و هم تعداد فراوان مراکشیهایی را که بعضی اوقات، نظم آمستردام را بههم میریزند.
بهعنوان پایتختنشین ایران، قطع به یقین، هزینه زندگیام نسبت به خیلی از شهرهای کشور بالاتر است. به قول برخی با وجود مشکلات و چالشهای آلودگی هوا و ترافیک باید گرانتر زندگی کنم، اما با همه اینها اگر کسی از من بپرسد که قصد مهاجرت داری؟ اکنون با قطعیت بالاتری پاسخ میدهم: خیر. این آب و خاک را جدا از حس میهنپرستی دوست دارم. در همین وطن درس خواندهام، سربازی رفتهام، تشکیل زندگی دادهام و به نقاط مختلفش سفر کردهام که بسیاری از آنها حیرتانگیز، جذاب و لذتبخش بودهاند. مهاجرت به نقطههای دورتر که فقط عدهای نکات کلان مثبتشان را بازگو میکنند، چه آوردهای میتواند جز دوری از همه خوبیهای این مملکت داشته باشد؟ جداشدن از هویت، عادتها، نعمتهایی که در ایران هست و در جایی دیگر دستنیافتنی است، ارزشش را دارد؟ همه به اتفاق قبول داریم که مشکلات کم نیست، اما آیا فقط مختص ایران است؟ به قول مادر بهزاد: «آواز دهل شنیدن از دور خوش است.»