مصور
شعله اول
حسن، طبق روال هر صبح، پیش از آمدن اصغرآقا، کرکره آفتاب و باران خورده مغازه را بالا میدهد و بعد از جاروکشی و آبپاشی داخل مغازه و سکوی تزریق گازِ مقابل آن، آتش به سر پیکنیکی خوراکپزِ مغازه میاندازد تا آب کتری لعابی روی آن، به جوش آید و چای تازهدَم و دورچین چند حبه قند و غنچه گل محمدی بشود صبحانه اوساصغر. معمولا تا پیش از آمدن او، مشتریهای عجول از راه میرسند؛ یکی کپسول پیکنیکی 2کیلویی میآورد برای شارژ و پرکردن، دیگری هم سیلندرِ فولادی 22کیلوییاش را به کول میآورد تا سوختِ دستگاه قدیمی جوشکاریاش تامین شود.