به ما اعتماد داشت
معصومه توکلی: بعضی کارها را که در خیلی خانوادهها بهعهده بچهها گذاشته نمیشد به ما میسپرد. وقتی ۱۳ ساله بودم و برادر کوچکترم ۱۰ ساله بود، بابا ما را به همراه دوست صمیمی من به نمایشگاه کتاب برد. وقتی به آنجا رسیدیم به من و برادرم نفری 2هزار تومان داد که آن وقتها پول کمی نبود! و دم سالن کودک و نوجوان با ما خداحافظی کرد و گفت ساعت ۱۳ همینجا میبینمتان! و خودش رفت تا در کتابهای تخصصی لاتین سِیر کند! یعنی به ما اعتماد داشت!