• چهار شنبه 12 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 22 شوال 1445
  • 2024 May 01
جمعه 13 بهمن 1402
کد مطلب : 217530
+
-

چه سرسبز بود دره من

یک ماجرای باور نکردنی

یک ماجرای باور نکردنی

شاپور عظیمی


آنهایی که مانند نگارنده بالاخره سنی ازشان گذشته، حتما به یاد دارند که حد فاصل ابتدای خیابان سعدی‌شمالی تا چهار‌راه مخبرالدوله، از بالا که می‌آمدی، دست‌راست، سینمایی بود به نام «ادئون» که خیلی وقت است تبدیل به یک پاساژ شده اما تنها خاطره سینمایی‌‌ام در این سینما هنوز مثل همان موقع که اتفاق افتاد، پیش چشمم زنده است.
به گمانم 2سالی از نمایش آثار تارکوفسکی گذشته بود که متوجه شدم فیلم «آینه» تارکوفسکی در برنامه جشنواره آن دو سال دیگر حضور دارد و در یک سانس صبح قرار است در سینما ادئون به نمایش درآید. نکته غریب تنها خاطره سینمایی‌ام از سینما ادئون، از نیمه فیلم آینه شروع می‌شود. خودم را آماده کرده بودم که به‌عنوان یک دانشجوی سینما که کتاب بابک احمدی به اندازه کافی او را شیفته تارکوفسکی کرده، برای نخستین‌بار با فیلمی از فیلمساز محبوبم معارفه‌ای داشته باشم. فیلم تقریبا به نیمه رسیده بود و صدای معترضی از تماشاگران به گوش نمی‌رسید (هر تماشاگری طبعا تاب و توان تماشای آینه را ندارد) تا اینکه ناگهان صدای فیلم قطع شد. خوب یادم هست که بازیگر کودک فیلم داشت در رودی شنا می‌کرد که صدای فیلم قطع شد. فیلم، چند دقیقه‌ای بدون صدا ادامه یافت. کم‌کم زمزمه‌ها آغاز شدند. یک نفر گوشه‌ای از سالن خطاب به پسرک فیلم که سرش را تراشیده بود، فریاد زد «کچله‌رو!» صدای خنده فضای سالن را فرا گرفت. سپس سوت و اعتراض به گوش رسید. نمایش فیلم قطع شد و هرگز وصل نشد! من هاج‌وواج از سالن سینما بیرون زدم. البته سرانجام نسخه کامل فیلم را بعد‌ها و هنگام اکرانش در سینما عصرجدید دیدم اما در طول مسیر بازگشت به خانه، فکر می‌کردم آیا اصولا می‌شود هر فیلمی را در هر سالن سینمایی نمایش داد؟ هرچند شناخت تارکوفسکی را به هر حال مدیون مدیران سینمایی همان سال‌ها هستم که این فیلمساز ناب را به خیلی از ما‌ها معرفی کردند.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :