• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
چهار شنبه 13 دی 1402
کد مطلب : 214431
+
-

مأموریت ممکن لیلا

دنبال قصه زنانه در مرکز معاینه فنی ویژه بانوان

گزارش
مأموریت ممکن لیلا

سحر جعفریان-روزنامه‌نگار

گذشت آن زمان که هنرنمایی زنان و دختران به کنج و زاویه‌های مطبخ و اندرونی محدود می‌شد یا ضعیفه نام داشتند. حالا مدت‌هاست که نه فقط در عرصه خانه و خانواده که در بسیاری از عرصه‌های علمی، صنعتی و هنری، میدان‌گردان هستند؛ زنان و دخترانی که با رعایت همه بایسته‌ها و شایسته‌ها، غیورانه سعی در فعلیت‌بخشی به اهداف و آرزوها، خودباوری و معناسازی‌های مدرن و یا حتی گذران زندگی از راه‌هایی کمتر رَهرو رفته، دارند. اینان پنجه در پنجه محدودیت‌های منسوخ می‌اندازند تا آن هنگام که زورشان بچربد و پشت ناممکن‌ها و نامعقولانه‌های جنسیتی را به خاک بمالند. گواهش، فراوانی انتشار اخبار افتخارآفرینی‌شان در حوزه‌های صنعتی و تولیدی، نام‌آوری‌هایشان در عرصه‌های محرک اقتصادی و کارآفرینی‌، موفقیت‌هایشان در سطوح بالا و عالی مدیریتی، مدال‌آوری‌های‌شان در میادین علمی و ورزشی، تجربه‌های مؤثرشان در کسب‌وکارهای متفاوتی که روزگاری، مردانه پنداشته می‌شد، مانند فعالیت در سازمان‌های نظامی و انتظامی، مشاغل سخت از معدن و هوا و فضا تا آتش‌نشانی، جایگاه‌های دولتی و کرسی‌های قانونگذاری، مشاغل خاص ازجمله بدل‌کاری، راپل‌کاری، نانوایی، قصابی و البته مکانیکی. این مورد اخیر یعنی مکانیکی، موضوع اصلی گزارش پیش روست که در آن «لیلا احمدی» 26ساله، دیپلمه و بازیگر تئاتر، شخص اول و قهرمان داستانش است. لیلا‌ سرِ نخِ علاقه‌مندی‌‌اش را به حرفه مکانیکی گرفته و می‌خواهد که ماهرترین اوستای مکانیک شهر شود. با او در محل کارش، تعمیرگاه تخصصی مرکز معاینه فنی خودروی شهید آبشناسان(ویژه بانوان) پایتخت قرار مصاحبه گذاشتیم.

به‌دنبال علاقه در چال‌سرویس تعمیرگاه خودرو
ساعت 8 صبح به مرکز معاینه فنی خودروی شهید آبشناسان رسیدیم؛ جایی پرسروصدا و بوی‌ناک از دود و روغن خودرو. از کنار لاین پذیرش، ثبت اطلاعات، بازرسی ظاهری و فنی و صدور گواهی خودروها به سمت انتهای مرکز حرکت می‌کنیم، همان‌جا که 5واحد تعمیرگاه تخصصی خودرو، تنگ هم بالا رفته و مراجعه‌کنندگانش در صف‌های طول و دراز، آستانه انتظارشان را می‌سنجند. تابلو «تعمیرگاه خودرو ویژه بانوان» سردر یکی از همان تعمیرگاه‌ها، خوش‌نمایی می‌کند. اینجا همان جایی ا‌ست که لیلا، سر و بَرِ خود را با لباس مخصوص تعمیرکاران خودرو آراسته است. دست‌هایش سیاه از روغن خودرو و جیب‌های لباسش، سنگین از انواع آچار و انبر. رد روغن روی صورتش نیز دیده می‌شود؛ ردی بازمانده از کشیدن دست‌ها بر آن. دستگاه فشارسنج لاستیک را گوشه‌ای می‌گذارد و با سرعت، والف لاستیک خودروی مشتری را خارج می‌کند. بعد هم می‌رود سراغ کمپرسور و تنظیم باد تایر. هنوز این کارش به آخر نرسیده که سرپرست واحد تعمیرگاهی مرکز معاینه فنی خودرو، برای تعویض چراغ عقب و روغن خودرو دیگر، فرا می‌خواندش. تعمیر سرسیلندر، میزان‌فرمان و بازسازی باتری‌های سولفاته در نوبت‌های بعدی از کارهای روزانه‌اش قرار گرفته. به جست، داخل چال سرویس می‌شود و به خیز، از پشت فرمان خودرویی که راننده‌اش کلافه است بیرون می‌آید. این میان گاهی که با چند جرعه چای یا آب، گلویی‌تر می‌کند، فرصت می‌یابد با لبخند به نگاه‌های محبت‌آمیز و رضایت‌بخش مشتری‌هایش که بانوان هستند، پاسخ دهد. روز به نیمه رسیده؛ این را می‌توان از دست‌ها، صورت و دستمال مخصوص تمیزکاری‌اش که از قبل سیاه‌تر شده‌اند، فهمید. بیش از 20همکار آقا دارد که او را محترمانه «خانم احمدی» خطاب می‌کنند و معمولا در جابه‌جایی دستگاه‌های سنگین به کمکش می‌آیند. لیلا روزانه به‌طور میانگین خودرو 20مشتری را تعمیر  و بخشی از انرژی‌اش را ذخیره می‌کند برای تمرین و اجرای تئاتر.

خرده‌معجزه‌هایی برای مهارت دخترانه
کمی که از کار فارغ می‌شود، اینطور گفت‌وگو را آغاز می‌کند: «فرزند اول خانواده‌ام و چون پدرم با توجه به شرایط شغلی که داشت معمولا در ماموریت به سر می‌برد، ناخودآگاه یاد گرفته بودم همراه مادرم از پس امور خانه برآیم. خیلی زود هم پشت فرمان ماشین نشستم و در نخستین فرصت گواهینامه‌ام را گرفتم. بعد از دیپلم با اجازه پدرم رفتم سرکار؛ کارهای مختلفی از کارمندی تا کارگری را تجربه کردم. گاهی پیش می‌آمد که ماشینم خراب می‌شد و راهی تعمیرگاه محل می‌شدم. اوستای مکانیک که دست به آچار می‌شد انگار من مسخ می‌شدم و تا عالم خیال می‌رفتم؛ عالمی که در آن لباس تعمیرکاری به تن داشتم و از تعمیر ماشین‌های فراوان خسته نمی‌شدم. به مرور مکانیکی را هنر دیدم؛ هنری مانند نقاشی یا آشپزی.» از طلوع برق و بارقه‌های علاقه به مکانیکی تا تصمیم به فعالیت حرفه‌ای در راستای آن برای لیلا، کمتر از یک سال زمان برد،مدت زمانی که فقط با مطالعه و تحقیق درباره انواع خودرو و نحوه تعمیر‌شان، توانست بار علاقه‌اش را با خود بکشد و تحمل کند.


فال نیک مخالفان و موافقان

دوستان لیلا حالا او را «اوس لیلا» صدا می‌زنند؛ شهرتی که لیلا هم از آن بدش نمی‌آید. اصلا بهادادن به این شهرت است که به بازی‌های دوران کودکی‌اش نیز اشاره‌ای کوتاه می‌کند: «عروسک داشتم ولی بیشتر با ماشین بازی می‌کردم. ادای مخترع و تعمیرکار درآوردن را هم به خاله‌بازی ترجیح می‌دادم.» لیلا خیلی زودتر از آنچه انتظار می‌رفت توانست کارآموز اوستای مکانیک محل شود. پدر و مادرش نیز با وجود همه رویاهای ریز و درشتی که در سر پرورانده بودند، همراهش شدند و از دور او را پاییدند تا آسیب نبیند. لیلا نگاهش  را در امتداد محوطه باز و آزاد مرکز معاینه فنی خودرو، می‌دواند و ادامه می‌دهد:«سخت بود ولی تا حدودی توانستم به سلامت از کنار نگاه‌های متعجب و گاه سنگین، لبخندهای امیدآفرین و گاه اخم‌های سخت گره‌خورده، جملات انگیزشی و گاه کنایه‌های نیش‌دار عبور کنم. اوایل دوستان، همسایگان و اقوام زیادی سعی در
 ناامید کردنم داشتند و مدام می‌گفتند حیف تو نیست. تو را چه به مکانیکی. این همه شغل، دنبال دردسری؟ حالا اما تقریبا همه آنها پذیرفته‌اند که بعضی از مشاغل و فعالیت‌ها، مردانه و زنانه ندارند!» به اینجا که می‌رسد شکسته می‌خندد و می‌گوید: «جالب است که خیلی از همان ناامیدکنندگان، خودروی‌شان را می‌آورند تعمیرگاه مرکز تا من تعمیر کنم! چون از تمیزکاری، دقت و وسواس در کارم رضایت دارند.» با تأکید بر حمایت خانواده و مسئولان می‌افزاید: «مکمل جسارت من و باقی دختران و بانوانی که علاقه‌مندی‌های متفاوتی نسبت به فضای عمومی و پذیرفته شده جامعه دارند، حمایت خانواده و مسئولان مربوطه است،مکملی که دوباره مانند معجزه برای من اتفاق افتاد و شدم جزو نخستین بانوان تعمیرکار خودرو که در مراکزی نیمه‌دولتی به‌طور رسمی فعال هستند.» مشتری‌هایش،
 2 دسته‌اند. گروه اول، از سر بی‌اعتمادی و یا به پشتوانه قرص و محکم فرهنگی مردسالارانه و رویکردی تاریخ‌گذشته که با مقتضیات عصر حاضر همخوانی ندارد، مخالف هستند و گروه دوم نیز از سر غرور و یا انگیزه‌پذیر، موافق هستند. یکی از مشتری‌های مخالف می‌گوید: «تجربه‌شان کم است و نمی‌توان به راحتی جان و مال خود را در اختیارشان قرار داد.» مخالف دیگری نیز می‌گوید: «وقتی این همه کار زنانه هست چرا باید اینجا کار کنند؟ دنبال جلب توجهند؟!» مشتری موافق، اما می‌گوید: «اینها پیشروان مسیری رو به‌سوی آینده‌ای درخشان هستند که باعث انگیزه و الگوسازی سایر بانوان می‌شوند.» مشتری‌ها، مخالف باشند یا موافق برای لیلا فرقی نمی‌کند چون او همه‌ را به فال نیک گرفته: «افرادی که مخالفند درست به اندازه افرادی که موافقند، مرا به سمت‌وسوی اهدافم می‌دهند.»
 

این خبر را به اشتراک بگذارید