• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
شنبه 2 دی 1402
کد مطلب : 213168
+
-

اعترافات عامل جنایت1/5میلیون تومانی

دادسرا
اعترافات عامل جنایت1/5میلیون تومانی

پسر نوجوان که در جریان گوشی‌قاپی‌های سریالی‌اش، یکی از طعمه‌های خود را به قتل رسانده بود، این راز را با یکی از دوستانش در میان گذاشت و همین باعث دستگیری‌اش شد.
به گزارش همشهری، پنجم شهریور سال 1401، افرادی که برای هواخوری به پارکی در حوالی الغدیر رفته بودند با صحنه هولناکی مواجه شدند. پسری نوجوان در تقلا بود تا گوشی موبایل جوانی را سرقت کند اما او مقاومت می‌کرد. هرچند شاهدان می‌خواستند به کمک پسر جوان بروند اما سارق نوجوان با چاقویی که در دست داشت، آنها را تهدید به قتل کرد. او سپس با چاقو ضربه‌ای به طعمه‌اش زد، گوشی‌اش را از دستش قاپید و فرار کرد. پس از فرار او ماجرا به اورژانس و پلیس گزارش و کمی بعد جوان مجروح به بیمارستان منتقل شد.

گزارش یک قتل
شدت خونریزی پسر جوان به حدی بود که تلاش‌ها برای نجاتش بی‌فایده ماند و او روی تخت بیمارستان جان باخت. گزارش این جنایت به بازپرس جنایی مخابره و پرونده‌ای در دادسرای جنایی تهران تشکیل شد. تیم تحقیق برای شناسایی عامل جنایت راهی محل حادثه شد اما هیچ‌کس هویت قاتل را نمی‌دانست. تنها اطلاعاتی که از قاتل به‌دست آمد، اینکه او پسری کم سن و سال   و قبلا هم در پارکی که جنایت در آنجا رخ داده، دیده شده بود.

دوستم قاتل است
ماه‌ها از این حادثه گذشت و تحقیقات پلیس برای شناسایی و دستگیری سارق جنایتکار به نتیجه نرسید تا اینکه چهارشنبه گذشته پلیس تماس عجیبی دریافت کرد: « پسری که یک سال پیش در پارک الغدیر جوانی را به قتل رساند حالا در همان پارک است. او شلوار لی پوشیده و کاپشن آبی رنگ به تن دارد». تماس گیرنده مدعی بود که از دوستان قاتل است. او توضیح می‌دهد:
« قاتل دوست صمیمی من به نام محسن است. او زمان دزدیدن گوشی، پسر جوان را به قتل رساند تا گوشی‌اش را سرقت کند. او همان زمان اسرار این جنایت را نزد من فاش کرد اما من در این مدت به کسی حرفی نزدم ولی حالا تصمیم گرفته‌ام حقیقت را به پلیس بگویم.»

دستگیری در محل جنایت
پس از تماس این فرد، مأموران راهی پارک الغدیر شدند و متهم به قتل را بعد از گذشت 15‌ماه فرار دستگیر کردند. قاتل که نوجوانی 17ساله است در بازجویی‌ها منکر قتل شد اما وقتی شواهد و مدارک را علیه خود دید لب به اعتراف گشود. او به سرقت‌های سریالی اعتراف کرد و گفت مقتول یکی از طعمه هایش بوده است. با اعترافات قاتل، ‌پرونده او به‌دلیل اینکه سنش زیر 18سال است، برای ادامه روند رسیدگی به دادسرای اطفال ارجاع داده شد.

گفت و گو
فقط ترسیده بودم

محسن، زمانی که مرتکب قتل شد، 16سال بیشتر نداشت، اما با وجود سن کمش یک سارق حرفه‌ای بود که موبایل قاپی می‌کرد و حالا می‌گوید روز حادثه به‌خاطر ترس مرتکب جنایت شده است.

فکر می‌کردی یک روز راز جنایتی که مرتکب شدی فاش شود؟
نه. اصلا. بعد از آن حادثه خیلی پرس و جو کردم و فهمیدم که پلیس هیچ ردی از من به‌دست نیاورده است. بعد از گذشت 15‌ماه دیگر تصور می‌کردم آب‌ها از آسیاب افتاده اما وقتی دستگیر شدم، فهمیدم که دوست صمیمی‌ام من را لو داده است.
چه شد که رازت را به او گفتی؟
چون خیلی عذاب وجدان داشتم. درست است که سرقت می‌کنم اما آدمکش نبودم و نیستم. آن روز ترسیده بودم، مقتول مقاومت کرد و مردم هم جمع شده بودند، فقط به‌دنبال راهی بودم که گوشی را از دست مقتول بیرون بکشم و بعد فرار کنم. چاقو را صرفا برای ترساندنش به‌سوی او پرتاب کردم اما از بخت بد من، چاقو به قفسه سینه‌اش خورد. چند ساعت بعد هم به محل جنایت برگشتم، ماسک زدم و از مردم پرس و جو کردم. بعد به بیمارستان رفتم. آنجا بود که فهمیدم طرف فوت شده است. نمی‌دانید چه حالی داشتم. به‌خاطر یک گوشی، جان فردی را گرفته بودم. به خانواده‌اش که فکر می‌کردم دلم آشوب می‌شد. خیلی حالم بد بود و رفتم پیش صمیمی‌ترین دوستم و سفره دلم را برایش باز کردم. از شب تا صبح کنارش نشستم و گریه کردم. او گفت برای مقتول خیرات پخش کن و از خدا طلب بخشش کن. من هم همین کار را کردم تا اینکه دوستم مرا لو داد.
چرا این کار را کرد؟
 به گوشش رسیده بود که پشت سرش حرف زده‌ام و دوستم برای انتقام‌جویی تصمیم گرفت مرا لو بدهد. روزی که دستگیرم کردند، دوستم در پارک با من قرار گذاشت. من هم رفتم و آنجا بود که دستگیر شدم.
مقتول را می‌شناختی؟
نه، در پارک در حال عبور بودم که چشمم به او و گوشی مدل بالایش خورد و تصمیم گرفتم گوشی‌اش را سرقت کنم. سراغش رفتم و با چاقو تهدیدش کردم اما مقاومت کرد و این حادثه رخ داد.
گوشی‌ او را چند فروختی؟
نمی دانم؛ فکر می‌کنم حدود یک میلیون و پانصد هزار تومان!
پس به‌خاطر یک میلیون و پانصد هزار تومان مرتکب جنایت شدی؟
خیلی پشیمانم و اشتباه کردم.
در سرقت‌هایت فرد دیگری را هم با چاقو زده بودی؟
از چاقو فقط برای تهدید استفاده می‌کردم.
تنهایی سرقت می‌کردی؟
گاهی تنهایی، گاهی با دوستانم. راستش پدرم سال‌ها پیش فوت شد و من نان‌آور خانه بودم. با کارگری، نتوانستم از پس مخارج زندگی بربیایم. همین شد که وقتی دوستانم وسوسه‌ام کردند، قبول کردم که سرقت کنم.





 

این خبر را به اشتراک بگذارید