این منزویهای دوستداشتنی
چند شخصیت گوشهگیر سینما که همذاتپنداری با آنها کار راحتی است
منزویبودن یک اختلال شخصیتی است یا صرفا یک ویژگی رفتاری در برخورد با آدمها و اجتماع خشمگین؟ اینکه تمایل به انزوا و دوریگزینی کی و کجا اختلال است و کی و کجا رویکردی فلسفی به زندگی به بحث زیادی نیاز دارد که جایش اینجا نیست ولی آنچه به سینما مربوط است این است که در تاریخ سینمای ایران چند شخصیت منزوی و روشنفکر ماندگار وجود دارد که گوشهنشینی را به تعامل با دیگران ترجیح میدهند. چند تایی از آنها را مرور کردهایم.
رگبار (بهرام بیضایی، 1351)
آقای حکمتی (با بازی پرویز فنیزاده) فیلم «رگبار» یکی از آن شخصیتهای روشنفکر و منزوی است که از همهچیز و همه کس قطع امید کرده تا اینکه عاطفه (با بازی پروانه معصومی) را میبیند و دلبسته او میشود. حکمتی از هر سو تحت فشار و تهدید است. همکارانش در مدرسه، قصابمحله و حتی بچهها از حجب و حیای حکمتی برای سوءاستفاده از او و تحقیرش استفاده میکنند.
درخت گلابی (داریوش مهرجویی، 1376)
محمود (با بازی همایون ارشادی) نویسندهای است که برای نوشتن کتاب جدیدش به باغ پدریاش در دماوند پناه آورده است. اما در باغ، درخت گلابی قدیمی که برای او سرشار از خاطره است میوه نداده و باغبانان از او میخواهند که در مراسمی آیینی برای ترساندن درخت و به بار نشستن دوباره آن شرکت کند. محمود که دوست ندارد کسی مزاحم خلوتش شود، ابتدا از مزاحمت آنها آشفته میشود، اما بهتدریج خاطرات نوجوانیاش زنده میشود و یاد عشقش، «میم» میافتد. محمود اکنون در آستانه شصتسالگی درست مثل همان درخت گلابی است که بیبار شده و دلیل دوریاش از دیگران هم همین حسرتخواری برای گذشته است.
شبهای روشن(فرزاد مؤتمن، 1381)
استاد دانشگاه فیلم (با بازی مهدی احمدی) از اجتماع سرخورده و دچار یاس فلسفی است و انزوای خود را با تدریس ادبیات، مطالعه کتاب و پرسهزدن در خیابانها میگذراند. شبی متوجه دختری ساکبهدست میشود و به او کمک میکند تا از شر مزاحمت یک راننده خلاص شود. از اینجا بین او و رؤیا دوستی شکل میگیرد. رؤیا بنا بر قولی که به عاشقش، امیر، داده، یکسال پس از آخرین ملاقات به وعدهگاه آمده و میخواهد چهار شب در محل و ساعت معین در انتظار امیر بماند. طی این چهار روز بین رؤیا و استاد بهتدریج دلبستگی بهوجود میآید، اما در نهایت استاد تنها میماند ولی این بار تغییر کرده است.
چیزهایی هست که نمیدانی (فردین صاحبالزمانی، 1389)
علی (با بازی علی مصفا) راننده آژانسی کمحرف و درونگراست که با بیوک قدیمی خود مسافرکشی میکند، ولی با مسافرانش زیاد حرف نمیزند و احساسات را بیشتر با نگاه و رفتارش بروز میدهد. علی بسیار ساکت است، اما این به این معنا نیست که ما از درونیات علی بیخبریم. سکوت و تنهایی و خلوتگزینی علی بهترین توضیح برای شناخت اوست. تنهایی او و انزوا و سکوتش واکنشی به جهانی است که پر از چیزهایی است که کسی نمیداند و لازم هم نیست از آنها آگاه شود، ولی شلوغی این جهان نمیگذارد که آدمها قدری بهخودشان عمیقتر فکر کنند.
جهان با من برقص(سروش صحت، 1397)
دوستان جهانگیر، به دعوت برادرش بهمن و برای تولد او که احتمالاً آخرین تولدش بهعلت بیماری باشد، دور هم جمع شدهاند. این موقعیت موجب میشود آنها به زندگی و روابط خودشان خصوصا جهانگیر بازنگری و فکر کنند. علی مصفا که در چند سال اخیر در فیلمهای دیگر مثل «پله آخر» هم شخصیتی کمحرف، منزوی و منفعل را
به خوبی بازی کرده، اینجا نقش شخصیتی را ایفا کرده که با مرگ مواجه است و در آخرین روزهای زندگیاش باید مشکلات و مسائل دوستانش را هم که برای سر زدن به او پیشاش آمدهاند تحمل کند. در عین تلخی و کمحرفی، جهانگیر شخصیتی است که دیگران را خیلی بهتر از آدمهای پرحرف درک میکند و در آخر،لذت بودن درکنار دوستانش را به نگرانی از مرگ ترجیح میدهد.