ماهِ عسل و عسلِ ماه
این یک «گذشتهگرایی» از سر شکمسیری نیست. داستان به تاریخ مربوط است؛ از این دوشنبه داغ که مردم حسرتکشیده، از تساوی با پرتغال در پوست خود نمیگنجند، تا 47 سال پیش که اولین بازیمان با پرتغالیها را در جامجهانی کوچک (1972) انجام دادیم و سه تا سه تا خوردیم، چه بلاها و چه افتخاراتی از سرمان گذشت.
از این هفتم تیر 97 که بچهها با سریبالا به تهران برمیگردند تا هفتم تیرماه 1350 که از مصاف با پرتغال در جامجهانی کوچک برگشتیم، تنها نکته مسلم در پوستاندازی فوتبال ایران، این است که «ستارهسالاری» از اوج به حضیض افتاده است. از این تیم کیروش نمیدانم چه کسی در مسکو مانده است اما در آن تیم،
«پله سفید»(لقب کلانی) به ایران بازنگشت. او بین راه ریودوژانیرو به تهران، با همسرش در رم ماند. طفلی مهندس آرشیتکت، از روزی که ازدواج کرده بود بهحدی درگیر بازیهای مداوم ملی و باشگاهی بود که روی نامزدش را ندیده بود و اکنون بعد از مدتها فرصتی یافته بود تا باهم به ماهعسل بروند. پیش از اعزام تیم به برزیل، سرویس ورزشی اطلاعات در مقالهای از پاطلایی پرسپولیس و تیمملی انتقاد کرده بود که«حسین کلانی چرا برای تیم ملی ناز کرده و گفته که باید همسرش را هم همراه خودش به برزیل ببرد».کلانی در جواب او دفاعیهای فرستاد که اطلاعات همان فردایش در صفحه آخر روزنامه چاپش کرد:« انتقادی که از من شده واقعا اسباب تعجب مرا فراهم کرده است زیرا هرگز نه ناز کردهام و نه خواستهام که کاری را به شخصی یا دستگاهی تحمیل کنم. من پس از بازگشت تیمملی از مسابقات تایلند، به علت آغاز زندگی مشترک زناشویی، تصمیم به ترک تیمملی گرفته بودم تا جای خود را به جوانترها بدهم اما مقامات رسمی ورزش مملکت به من تذکر دادند که وجودم برای تیمملی لازم است. پس بیدرنگ پذیرفتم ولی من تذکر دادم که در قبال همسرم نیز تعهدات اخلاقی فراوانی دارم و از مدتها قبل قرار گذاشتهایم که برای ماهعسل به اروپا سفر کنیم اما آنها در جواب من گفتند که «همسرت را نیز همراه بیاور.» من اگر میدانستم که همسرم جای یک بازیکن جوان را در این سفر میگیرد، هرگز پیشنهاد مسئولان ورزش را نمیپذیرفتم و ترجیح میدادم خود نیز کنار بروم تا بهجای یک نفر، جا برای دونفر باز شود.»
اگر امروز جهان به تحسین فوتبال ایران( نه در حوزه زیباییشناسی بلکه در بازی سیاستمدارانه و فکورانه) دست میزند آنروزها دکتر پریرا، نایبرییس فدراسیون برزیل به قربانعلی تاری، سرپرست تیم ایران گفته بود:«تیم شما همهچیز دارد جز هماهنگی فکری و تکنیک! بچههای شما نمیدانند فوتبال تکنیکی و بازیتیمی یعنی چه!؟» دکترپریرا گفته بود شما به چهار نفر احتیاج دارید: «مربی خارجی، کمکمربی خارجی، دکتر روانشناس و ماساژور»! اگر تیم رنجبر هیچ یاوری نداشت اکنون عادیاست که تیم کیروش همهرقم خدمتکار و سرویسدهنده و هوکننده نیز کنارش دارد. خدا زیادش کند.
اگر امروز کیروش جوری بچهها را در اردو سرگرم میکند که دلتنگ هیچچیز نمیشوند آنروزها تیم ما در برزیل بدفرم کلافه میزد. تازه چندروزی از آغاز بازیهای جامجهانی کوچک برزیل 1972 گذشته بود که آنها مثل همیشه از ماندن در اردوهای دور و دراز، خسته و دلزده شدند و زندگی اردویی را تنها در سایه طنازیها، تیکهپرانیها و قهوهخانهگردیها تحمل کردند. آن روزها تنها تفریح و مشغولیت بچهها، سرگرم شدن با بازیهای چندنفره داخل اتاقی با کارتها بود که مخصوصا شبها بازار داغی داشت و البته در میان تمامیشان، سه بچهمحله «تیردوقلو» (پرویز قلیچخانی، علی پروین و علیرضا حاجقاسم) امان همه را بریده و همه را دود داده بودند. شعار آنها این بود که «بچههای تیردوقلو همیشه برندهاند!»
اگر این روزها کیروش در اردو فیلم «نجات سرباز رایان» را برای تیم پخش میکند و منظور رواندرمانی از آن دارد، آن روزها نیز بچههای تیمملی در برزیل برای پر کردن ایام فراغت به سینما میرفتند که البته خیلیهایشان هم جیم میشدند.فیلم موردعلاقه بچههای ملیپوش دهه هفتاد فیلمهای جیمزباندی بود. آنها هم که از سینما میپیچیدند در اردو میماندند و لنترانی بار هم میکردند. یکی از بچهها آنموقع در دلیلتراشی برای نرفتن به سینما به خبرنگار دنیایورزش گفته بود:«آخه آقا اینجا جیمزباندهاشون هم مثل خودشون بیبخارند! اینجا در خیابان دوتا زن و مرد را نمیبینی که جدا از هم راه بروند. همهاش کارشان شده« لاو و لاو و لاو»! من مگر مرض دارم بروم سینما دیدن جیمزباند بیبخار برزیلی؟»
تفاوت تیم کیروش با گروه 1972 در این است که این تیم قرنطینهای غیرقابل نفوذ دارد و نمیدانیم حاشیههای دلپذیر اردوی روسیه چه بوده است اما در جامجهانی کوچک، دو بازیکن طناز داشتیم که صبح تا شب مزه میساختند و تیکه میپراندند که به قول بچهها همه آنها هم دست اول بود! آنجا در ریو یکجایی بود که بچهها شبها در آنجا جمع میشدند و دورهم مینشستند و به قول مهماندار هتل، ریگ توی آب میانداختند و آب پرتقال مینوشیدند! اسم این محل را مهدی مناجاتی گذاشته بود قهوهخانه و شب به شب هرکی را میدید میگفت آقا بفرمایید«قهوهخانه بیگ»! جون شما خیلی صفا داره! حتی بعضیوقتها هم آقامهدی دعوتشدگان را به یک دهن آواز کوچهباغی نیز مهمان میکرد!
اگر امروز در تیم ایران رامین رضاییان چهرهای عاشقکُش برای دخترکان خارجی دارد آن روزها داستان عشق وفادارانه ناصر حجازی جلد رسانهها را تزیین کرده بود. دنیای ورزش در سوم تیر ماه 1350 (بعد از کسب نتیجه مساوی 1-1 ایران با اکوادر) یک خبر رمانتیک از برزیل داشت که به کل گزارش بازی میارزید؛ بالاخره اسرار عاشقی فوتبالیست ستارهمان ناصر حجازی برملا شده بود. هنگامی که ناصر حجازی در ریودوژانیرو ریش معروف و کوتاهش را تراشید خبرنگاران فهمیدند که کاسهای زیر نیمکاسه است! حجازی که در بازگشت از مسابقات تایلند، به سبک پروفسورها ریش گذاشته بود در تهران با وجود اصرار فراوان بعضی از دوستان، حاضر نشده بود آن را از دست بدهد و حالا که در ریو سهتیغه کرده بود «ویر» افتاده بود به جان خبرنگارها که داستان را کشف کنند. آخرش هم خبرنگار دنیا نوشت «گویا خبرهایی از تهران برایش رسیده و شخص بهخصوصی پیغام داده که تو را با ریش دوست ندارم! و ناصر هم خیلی زود قبول کرده است!»
آن روزها ما با خود میگفتیم که خدایا این شاهپری رویاهای ناصر کیست که با یک اشاره، وادارش میکند که ریش پروفسوریاش را بتراشد؟ اگر ما نمیدانستیم، به خاطر قاقیمان بود. چرا که بچههای «دانشکده زبان» میدانستند که دل ناصر مدتهاست به دست دخترکی نازی نام تسخیر شده است و آن دو دائم قرار و مدار برای زندگی آیندهشان و ساختن قصر باشکوه زندگیشان میگذارند. داستان عاشقی ناصر و نازیخانم همزمان با جامجهانی کوچک برزیل جرقه زد. همان روزهای درخشان که جرج کوری (رییس فوتبالنویسان برزیل) در حق ناصر نوشت: «ایرانیها قدر دروازهبان خود را بدانند. مردی که میتواند افسانه یاشین را زنده نگه دارد. او دید بینهایت خوبی دارد و انعطافپذیر است.»
اگر در تیم کیروش هیچ احدی جرات ندارد چند لحظهای دیرتر از موعدی که کیروش قرارش را گذاشته در موعد حاضر شود در تیم 1972 غلامحسین مظلومی روز اعزام تیم به ریو در فرودگاه حاضر نشد! و پنجشنبه بعدش خود به تنهایی عازم برزیل نشد! در آخرین ساعات قبل از حرکت او به سمت ریو شایع شد که مظلومی از فصل آینده پیراهن تیم پرسپولیس را خواهد پوشید! حتی گفته شد که باشگاه پرسپولیس برای به خدمت گرفتن مظلومی مبلغ قابلتوجهی را نیز خواهد پرداخت. اما غلام طی گفتوگویی که دقایقی قبل از حرکت با خبرنگار دنیایورزش انجام داد اعتراف کرد که در روز حرکت تیم به برزیل، در امتحان راهنماییرانندگی شرکت داشته و بهخاطر قبولی غیرمنتظره و اخذ گواهینامهرانندگی نتوانسته سروقت خود را به فرودگاه برساند! مظلومی پراسترسترین بازیکن ایران در برزیل بود. چرا که در طول مدت اقامتش در برزیل، جانش درمی رفت تا با تهران تماس بگیرد و از اوضاع خانه و زایمان همسرش باخبر شود اما خبر گرفتن از طریق قارقارکها مصیبت بود. او در هنگام بازگشت به ایران روی پلههای هواپیما خبر پدر شدنش را شنید.
هرچقدر که ایران در جام2018 نتایج دلپذیری به دست آورد و سه قهرمان (جهان، اروپا و آفریقا) را ذله کرد تیم ملی در جامجهانی کوچک برزیل نتایج دلپذیری به دست نیاورد. باخت 2بر1 به ایرلند جنوبی اگرچه با تنها گل قلیچ در دقیقه ده،کمی از دردش کاهش یافت. شکست با 3 گل از پرتغال که اوزه بیو - پلنگ سیاه فوتبال جهان- را در ترکیب خود داشت، مساوی 1-1 با اکوادور (باز هم با گل قلیچ) و شکست 1 بر 2 از شیلی با گل عجیب مجید حلوایی، نتایجی بود که باعث شد تیمملی ایران با یک امتیاز، درگروه خود آخر شود و به تهران برگشت بخورد. در فینال ، برزیل میزبان با عبور از سد پرتغال قهرمان شد و جام را در خانه نگه داشت. اگر امسال بیرانوند در مقابل رونالدو روسفید شد، در آن سال ناصر از اوزهبیو پلنگ سیاه پرتغال گل اول را خورد و در طول بازی، سه بار دروازهاش تسلیم شد.
اگر در روسیه، کیروش چنان کاریزمایی نشان داد که بچهها جلوی او برگهاشان میریخت! محمد رنجبر مربی در ریو چنان با بچهها قاطی شده بود که انگار رفقای گرمابه و گلستوناند.آن روزها مدل مربیگری رییس، بهحدی بیتعارف و صمیمی و رفاقتی بود که بچهها گاه پایشان را از گلیمشان درازتر میکردند. مثلا مهدی مناجاتی که در بازی با ایرلند فقط یکربع به میدان آمده بود درباره مربی تیم ملی میگفت«طرف فکر میکند راستیراستی که زاگالوست». حتی در روز بازی با ایرلند وقتی آقادُری (فرستاده کیهان) و قلیچ از بازی مناجاتی تعریف کردند آقامهدی بُل گرفت که«بابا پس این مربی ما کجاست که این چیزها را بشنود؟» اما رنجبر از آن نزدیکیها داد زد« تقصیر تو نیست، چون بازی کردی پررو شدی». مناجاتی در حالی که به طرف بچهها میرفت در جوابش گفت:«ببخشید جنابزاگالو!» آن روزها خبرنگار اعزامی دنیایورزش درباره اختلافات رنجبر و بهزادی نیز نوشته بود:«همایون شادترین عضو تیم ملی بود. چون با مربی قرارداد رفاقت بسته بود. نه مربی با او کاری داشت و نه او با تیم. همایون گفته بود تا وقتی که مربی جناب رنجبر است جناب بهزادی در تیم بازی نخواهد کرد!» کار به جایی رسیده بود که بچههای 1972 بعد از باخت به ایرلند در اولین بازیشان سیل متلکها را روانه کردند. آنها درباره ایرلندیها مزه میپراندند که« بچههای ککیمکی ایرلندی روز قبل از بازی با ایران، به ساحل رفتند و حمامآفتاب گرفتند و حتی زهرماری هم خوردند، آخرش هم پیروز شدند اما بچههای ما که رنگ ساحل را ندیدهاند باختند.» حالا اگر کسی در تیم کیروش از این جسارتها دارد، بفرماید؛ این گوی و این میدان.