• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
دو شنبه 20 آذر 1402
کد مطلب : 212056
+
-

گفت‌وگو با مرد شیطان‌صفت که پس از ربودن دختر جوان با تهدید قمه او را قربانی نقشه شوم خود کرده بود

من گرگ هستم

گزارش
من گرگ هستم

الهه فراهانی- روزنامه‌نگار

24ساعت بیشتر از انتشار فیلم وحشتناک حمله او به دختر جوان در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نگذشته که حالا روبه‌روی‌ ما ایستاده و می‌گوید که پشیمان است. اسمش ارسلان است و شاید تا حالا فیلم او را که با یک چاقو در دست، روز روشن و در خیابانی خلوت، دختر جوان را با تهدید ربوده و با انتقال به فضای سبز قربانی نقشه شوم خود می‌کند، دیده باشید؛ اتفاق هولناکی که حدود 9ماه پیش رخ داد و مأموران اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت در همه این ماه‌ها در جست‌وجوی ارسلان بودند تا اینکه سرانجام موفق شدند او را شناسایی و دستگیر کنند. او جوانی 36ساله است که حالا به گرگ سحرگاه پایتخت معروف شده. بالغ بر 19سابقه کیفری در پرونده‌اش دارد و در گفت‌‌وگو با همشهری از جزئیات جرائمش می‌گوید.

خودت را معرفی کن؟
من ارسلان هستم، متولد سال1366.
به چه جرمی دستگیر شده‌ای؟
تجاوز و آدم‌ربایی.
تا حالا چند نفر را تسلیم نیت‌های شوم خودت کرده‌ای؟
فقط یک نفر بود. باور کنید راست می‌گویم. بعد از آن توبه کردم.
اما شواهد نشان می‌دهد که قربانیان بیشتری در پرونده‌ات وجود دارد؟
نه. اشتباه است. من فقط یک دختر را ربودم که فیلمش پخش شده است.
خودت هم فیلمش را دیده‌ای؟
بله. امروز صبح در اداره آگاهی تهران نشانم دادند. شرمسار و پشیمانم. موقع دیدن فیلم یک جاهایی چشمانم را بستم. چون باور نمی‌کردم این خودم هستم که با چنین قساوتی دختری را در روز روشن تهدید می‌کنم.
آن دختر را می‌شناختی؟
نه. اصلا. نخستین بار بود که او را می‌دیدم.
آن روز چه اتفاقی افتاد؟
چند شب بود که نخوابیده بودم.  شیشه می‌کشم و هر وقت مواد مصرف می‌کنم بی‌خواب می‌شوم. از شب قبل در آن محدوده پرسه می‌زدم. حوالی دارآباد بود. اصلا نمی‌دانم چرا سر از آنجا درآورده بودم. خودم بچه پیروزی هستم. سوار بر موتورم بودم که دم دمای صبح دختر جوان را دیدم؛ حدود ساعت 6 صبح بود. هوا کاملا روشن بود. ظاهرا او کارمند شرکتی بود و می‌خواست به محل کارش برود. انگار صدایی در گوشم می‌گفت برو و او را با خودت ببر. وسوسه‌های شیطانی به سراغم آمد. در یک لحظه او را شبیه دختری دیدم که زمانی عاشقش بودم. همه اینها دست به‌دست هم داد تا آن کار وحشتناک را انجام دهم. شاید به‌خاطر جنس شیشه‌ای بود که کشیده بودم. فکر کنم خوب نبود. من شیشه ، مشروبات الکلی و قرص را با هم مصرف کرده بودم و اصلا نمی‌دانستم چه کار می‌کنم.
اما فیلم نشان می‌دهد که تو کاملا حواست به محیط اطرافت هست، به پیرمردی که می‌خواسته مداخله کند، گفتی موضوع خانوادگی است و حتی پلاک موتورت را هم مخدوش کرده بودی که شناسایی نشوی؟
اشتباه کردم، پشیمانم!
وقتی به آن دختر حمله کردی، فقط همان پیرمرد آنجا بود؟
بله. به سمت ما آمد و گفت چه کار می‌کنی. فریاد کشیدم و گفتم موضوع خانوادگی است و او حق دخالت ندارد. دختر جوان هم که قمه مرا دیده بود وحشت کرد. بنده خدا مثل بید می‌لرزید. حتی به من گفت پول، سکه و طلا دارد و حاضر است کارت عابربانکش را به همراه رمزش به من بدهد اما قبول نکردم. چون من سارق نبودم. با تهدید قمه او را به پارکی در آن محدوده بردم. بدون توجه به التماس‌هایش نقشه‌ام را عملی کردم و بعد او را سوار موتورم کردم و در حوالی میدان نوبنیاد اجازه دادم که برود.
یادت هست که آن اتفاق چه روزی رخ داد؟
فکر می‌کنم یکی از روزهای اسفند پارسال بود.
در این مدت که فراری بودی چه کار می‌کردی؟
تازه نامزد کرده بودم و می‌خواستم ازدواج کنم. دختری که به من معرفی کرده‌اند برای ازدواج خیلی خوب است. به هیچ عنوان اهل دروغ نیست، خیلی با من صادق است. می‌دانید من از دروغ بیزارم. تنها نصیحتی که پدرم به من کرد و آویزه گوشم است این بود که می‌گفت عمر دروغ 40روز است. یعنی هر وقت دروغ گفتی بدان که تا به چهلمین روز نرسیده فاش و دستت رو می‌شود. به همین دلیل من هیچ وقت دروغ نمی‌گویم و از دروغ بیزارم.
گفتی که شاکی را شبیه به دختری دیدی که قبلا عاشقش بودی، آن دختر الان کجاست؟
خبر ندارم. من یک زمانی دیوانه‌وار عاشقش بودم و می‌خواستم با او ازدواج کنم اما نشد چون او به من خیانت کرد. همین شد که رابطه‌ام را با او به‌هم زدم.
پرونده‌ات نشان می‌دهد که سوابق متعددی داری؟
درست است. 19بار توسط پلیس دستگیر شده‌ام و 9مرتبه به زندان رفته‌ام. سوابقم سرقت، زورگیری، حمل مواد و شروع به آدم‌ربایی است.
ماجرای آدم‌ربایی چه بود؟
همان دختری که عاشقش بودم به‌خاطر تجاوز و شروع به آدم‌ربایی از من شکایت کرد. آخرین بار به همین جرم دستگیر و سال99 آزاد شدم. قاضی اتهام تجاوز را نپذیرفت و فقط به زندان و شلاق محکوم شدم.
چرا آن دختر از تو شکایت کرد؟
بعد از اینکه خیانت کرد، ترکش کردم. او هم می‌گفت چرا نمی‌آیی به خواستگاری من. بعد برای اینکه از من انتقام بگیرد رفت به اتهام آدم‌ربایی و تجاوز شکایت کرد.  آخرین بار هم با او قرار گذاشتم تا صحبت کنیم و تجاوز و آزار و اذیتی هم در کار نبود.
درباره بقیه سوابقت بگو.
یک بار موتوری خریدم که بعد معلوم شد سرقتی است. سوابق دیگرم هم همه پاپوش بودند. برایم پاپوش درست کرده بودند.
چه کسانی برایت پاپوش درست کرده بودند؟
دشمنانم! من دشمن زیاد داشتم. باور کنید توهم نزده‌ام. واقعا دشمن داشتم.
پدر و مادرت الان کجا هستند؟
پدرم که سال93 فوت شد اما مادرم زنده است. رابطه‌ام با او عالی است و من عاشقش هستم. راستش من خیلی در زندگی‌ام کمبود خانواده دارم. پدر و مادرم زمانی که من 4ساله بودم از یکدیگر جدا شدند. باور می‌کنید دلم می‌خواست برای یک روز هم شده دور هم جمع شویم اما افسوس که همیشه این حسرت در دل من بود و خواهد ماند. من در زندگی‌ام حسرت خیلی چیزها را خورده‌ام.
تک‌فرزندی؟
نه. یک برادر بزرگ‌تر هم دارم. حدود 5سال از من بزرگ‌تر است.
او هم مانند تو خلافکار است؟
او هم زندگی درست و حسابی ندارد. سال‌ها قبل معتاد شد و سرقت می‌کرد. الان هم از او بی‌خبریم چون کارتن‌خواب شده است. اصلا نمی‌دانیم کجا زندگی می‌کند.
چرا پدر و مادرت از هم جدا شدند؟
با هم سازگاری نداشتند. پدرم مرد سختگیری بود و خیلی کتکمان می‌زد؛ مثلا اگر جوهر خودکار روی زمین می‌ریخت جنجال به پا می‌کرد و به جانمان می‌افتاد. بعد از جدایی آنها، چند روز پیش مادرم بودم و چند روزی هم پیش پدرم.
چند ساله بودی که پایت به دنیای مجرمان باز شد؟
فکر می‌کنم 11ساله بودم. مواد می‌کشیدم و حمل می‌کردم که پلیس به خانه‌مان ریخت و دستگیرم کرد. بعد از آن هم هربار که دستگیر شدم بین یک تا 2سال زندان بودم.
از 11سالگی معتاد شدی؟
برادرم مواد می‌کشید و من پنهانی موادش را کش می‌رفتم و مصرف می‌کردم.
خانواده‌ات خبر داشتند؟
نه. فقط می‌دانستند برادرم معتاد شده است.
شغلت چیست؟
من در کار فروش پرده هستم. حوالی تهران نو در یک مغازه پرده‌فروشی کار می‌کنم.
درس هم خوانده‌ای؟
دیپلمم را گرفتم اما به‌خاطر اعتیادم نتوانستم درسم را ادامه بدهم. درواقع هم معتاد بودم، هم کار می‌کردم و هم درس می‌خواندم. هرچند دلم می‌خواست تا دکتری بخوانم. در زمینه خیاطی، طراحی لباس یا دیزاین خانه. چیزی که به شغلم مربوط باشد. دلم می‌خواست یک فروشگاه بزرگ پرده‌فروشی راه‌اندازی کنم اما خب به آرزویم نرسیدم. مواد‌مخدر زندگی مرا تباه کرد.
لقب خاصی هم داری؟
آنها که مرا می‌شناسند می‌گویند شبیه گرگ هستی؛ گرگ سحرگاه! چون چهره‌ام تا حدودی خشن است و به‌نظر خودم هم شبیه گرگ هستم.
قبل از اینکه دستگیر شوی هم در پرده‌فروشی کار می‌کردی؟
یک مغازه داشتیم که برای پدرم بود، اما2سال قبل آتش گرفت.من آن را بازسازی و تبدیل به پرده‌فروشی کردم. علاوه بر این در پیک موتوری هم کار می‌کردم. بعد از آن اتفاق، منظورم ربودن همان دخترخانم است، توبه کردم و دور خلاف را خط کشیدم تا اینکه دستگیر شدم.
در زندگی‌ات، رفیق صمیمی هم داری؟
نه. الان ندارم. قبلا داشتم اما خیلی نصیحتم می‌کردند. از نصیحت خسته شده بودم.
گفتی عاشق مادرت هستی. آن دختر هم خانواده‌ای دارد که عاشقش هستند. اگر کسی با ناموس خودت چنین کاری بکند، چه می‌کنی؟
(گریه می‌کند)، خیلی اشتباه کردم، خیلی. شاید مشکل روحی دارم نمی‌دانم.
بیشترین تفریح زندگی‌ات چیست؟
این است که در سایت‌های اینترنتی بچرخم و قمار کنم.
می‌بردی یا می‌باختی؟
اغلب می‌باختم.
پولش را چطور تهیه می‌کردی؟
با موتورم کار می‌کردم، همانطور که گفتم در کار فروش پرده هم بودم.
چند وقت است قمار می‌کنی؟
حدود 6ماهی می‌شود که به‌شدت معتاد به بازی‌های اینترنتی، شرط‌بندی و قمار شده‌ام. اما خب من خیلی آدم خوش‌شانسی در زندگی‌ام نبودم و نیستم. همیشه به امید برد بازی می‌کردم ولی دست آخر می‌باختم. انگار روی تردمیل هستم؛ زندگی‌ام به همین شکل است. هرچه می‌دوم به جایی نمی‌رسم. درحالی‌که دلم می‌خواست یک دیزاینر معروف می‌بودم و برای خودم برو و بیایی داشتم اما یک تبهکار معتادم با کلی سابقه.
اگر زمان به عقب برمی‌گشت، این کارها را باز هم تکرار می‌کردی؟
نه اصلا. ‌ای‌کاش می‌شد زمان به عقب برمی‌گشت و من دوباره از نو شروع می‌کردم. این‌بار صفحه زندگی‌ام شفاف می‌شد؛ به هیچ عنوان لب به مواد نمی‌زدم حتی اگر بخواهم از روی کنجکاوی امتحانش کنم. با وجود مشکلات فراوانی که داشتم درس را ادامه می‌دادم. از صبح تا شب کارگری می‌کردم تا زندگی خوبی برای خودم دست‌وپا کنم. ازدواج می‌کردم و خانواده تشکیل می‌دادم اما خب حالا اینجا هستم و در این لحظه حاضرم توبه‌نامه بنویسم که اگر آزاد شوم درست زندگی خواهم کرد. این بیستمین باری است که دستگیر می‌شوم و قول می‌دهم که پرونده‌ام همین‌جا مختومه شود و دیگر کار خلافی مرتکب نشوم.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید