مدیریت ترکیبی، بهترین گزینه در حوزه پسماند است
فاطمه اکبرپور؛ رئیس اداره ارزیابی محیطزیست استان تهران
واقعیت این است که کلانشهری چون تهران و شهرکهای اقماری اطراف با سرانه تولید تقریبا 6هزار تن پسماند در روز که البته در برخی از موارد با لحاظ متغیرها این حجم پسماند افزایش مییابد، در مبحث مدیریت پسماند، کاهش و بازیافت پسماند اولویت اصلی و بهترین گزینه است. البته با افزایش جمعیت، تغییر در سبک زندگی و رونق مصرفگرایی، شاهد افزایش تولید پسماند از یکسو و تنوع پسماند از سوی دیگر هستیم. آنالیزهای پسماندی نشان میدهد که میزان و حجم و تنوع پسماند امروز با یک یا 2دهه قبل متفاوت است؛ درحالیکه امروز در شهری چون تهران با محدودیت اراضی برای دفن زباله مواجه هستیم؛ بنابراین باید برای برونرفت از این چالش، گزینههای دیگری را امتحان کنیم که از یک سو حجم پسماند را کاهش دهد و از سوی دیگر به اراضی کمتری برای دفن پسماند نیاز باشد. در این میان نباید از مسائل محیطزیست غفلت کرد و راهکارها باید منطبق با مسائل زیستمحیطی باشد.
در انتخاب راهکار، نکته قابل تامل این است که انتخاب صرفا یک گزینه مانند زبالهسوزی، تبدیل به کمپوست، دفن پسماند و... راه منطقی و عقلانی نیست و مصداق همان ضربالمثل است که «آدم عاقل تخممرغهایش را در یک سبد نمیچیند»؛ بنابراین اعتقاد دارم مدیریت شهری برای مدیریت پسماند نیازمند مدیریت ترکیبی و تلفیقی است؛ یعنی بتواند بهگونهای عمل کند که اگر بنا به هر دلیلی در یکی از شیوهها بهطور مثال دستگاه یا کارخانه زبالهسوز مشکلی ایجاد شد، بلافاصله راهکار دیگری چون کمپوست و... را جایگزین کند و اجازه ندهد چالش جدیدی بهوجود بیاید.
همانطور که ابتدا هم اشاره کردم، اولویت و هدف اصلی کاهش تولید پسماند است. در تحقق این هدف علاوه بر فرهنگسازی مولفههای دیگری مانند کیفیت کالا، نوع بستهبندی و... هم مؤثر هستند. مشارکت مردم و مسئولیتپذیری آنها هم فرایند را تسریع میکند؛ بهعنوان مثال اگر شهروندان تفاله چای را خشک کنند به کاهش شیرابه کمک کردهاند.
در حوزه پسماند قطعا میتوان از تجارب موفق سایر کشورها و شهرها استفاده کرد، اما باید سراغ کشورهایی برویم که آنالیز و ترکیب پسماندی مشابهی با ما دارند؛ بهطور مثال کشور آلمان که موفق شده دفن پسماند را به زیر نیمدرصد برساند، اما با توجه به اینکه بخش زیادی از پسماند کشور آلمان زباله خشک است و در کشور ما حدود60تا 70درصد زبالهها تر هستند، مقایسه این دو کشور درست نیست و باید الگوی بومی برای کشور داشته باشیم؛ چراکه از حیث آنالیز پسماند استانها هم تفاوتهایی در این موضوع وجود دارد و قطعا مدیریت پسماند در تهران با مدیریت پسماند کرمان و... تفاوت دارد.
در شرایط کنونی الزامات، قوانین و مقرراتی در حوزه پسماند وجود دارد که در گام اول باید از آنها تبعیت کنیم؛ زیرا اسناد بالادستی براساس همین قوانین تهیه شدهاند و ما مجبوریم طرحها و برنامههای خود را براساس همین اسناد اجرایی کنیم؛ از اینرو دوباره تأکید میکنم که تهران در مبحث پسماند نیازمند مدیریت ترکیبی است.
در نهایت میتوان گفت که زبالهسوز جدید با توجه به قابلیت مخلوطسوزی قطعا مزیتهایی مانند نداشتن بو و کاهش شیرابه و به حداقل رسیدن مشکلات زیستمحیطی دارد، اما اگر موضوع درست مدیریت و استانداردهای لازم لحاظ نشود ممکن است مشکلاتی را درپی داشته باشد. به هر حال امیدواریم با اقداماتی که شهرداری تهران در دستورکار دارد، شاهد تحولات خوبی در موضوع پسماند باشیم.