دیدار از امامزاده شاهزاده ابراهیم فین کاشان 40روز پس از «داریوش مهرجویی»
حمید هامون علی عابدینی و باقی قضایا
حمیدرضا محمدی
انسان از چیزیکه بسیار دوست میدارد، خود را جدا میسازد؛ در اوج خواستن نمیخواهد... در اوج تمنا نمیخواهد
داریوش مهرجویی/ فیلم هامون
وقتی رفتم به تازگی داریوش مهرجویی، چنان دهشتآور و غمبار از میانمان رخت بربسته بود. دمدمای عصر جمعه بود. حال آسمان به هوای غروب میل میکرد. دوستی که همسفرم بود گفت پیش از بازگشت به تهران، سری به «شاهزاده ابراهیم» در فین بزنیم. گفت همان امامزادهای است که یکی از سکانسهای درخشان«هامون» در آن فیلمبرداری شده است. من هم که تابهحال ندیده بودمش، استقبال کردم و رفتیم به استقبال حمید هامون و مهشید و علی عابدینی و این دیالوگ در یادم مرور شد:
هامون: چرا میگن ابراهیم پدر ایمان است؟
علی عابدینی: جنون الهی.
هامون: خب که چی؟
علی درحالیکه نوک پر پرندهای را به سرش چسبانده و میچرخاند: خب میدونی که از نظر یونانیها، ایمان جنون الهی بود؛ یکجور ایمان سرشار از عشق.
هامون: این کجایش عشق است؛ این پدری که عزیزترین کساش را - پسر خودش -را بکشد؟ عابدینی: اگه ابراهیم تصمیم میگرفت خودش رو بکشه، یا کس دیگهای رو بهجای اسماعیل برای قربانی انتخاب میکرد یا سر مرکبش رو برمیگردوند یا اگه پشیمون میشد یا اگه شکوه میکرد از خداش یا اگر و اگر و اگرهای دیگه که دیگه پدر ایمان نبود؛ یکی بود عین من و تو. و هامون که پس از یک جرو بحث جنجالی با مهشید، راهی کاشان شده و بهدنبال علی رفته بود، چون در خانهاش، او را نیافت، تکوتنها به آن بقعه رفت و آن ماجرا از خاطر و خاطرهاش گذشت؛ جاییکه مدفن نوه پسری امام هفتم است که در زمان ولیعهدی عمویش، امام رضا(ع) همراه با عمهاش، حضرت معصومه(س) و عموی دیگرش، امامزاده احمد معروف به شاهچراغ از مدینه به سمت ایران آمد و در این منطقه درگذشت و میان اهالی کاشان به «شازدبریم» شهره است، بنایی با گنبد مخروطیشکل فیروزهایرنگ و 2گلدسته که بهخواست بانویی اهل فین در عصر قاجار ساخته شده است. ورودی اصلیاش از جانب شرقی آرامگاه است و زنجیری دارد از برای احترام در مقابل صاحب مزار. حیاطی نیز دارد با حوضی مستطیلشکل که میتوان انعکاس ایوان آینهکاریشده بنا را در آن دید و همچنین سروهایی برافراشته که فضا را مصفا کردهاند.
و همهچیز برای هامون تداعی شد؛ مهشید که از کنار همان حوض گذشت و کمی بعد، چهارزانو، درحالیکه انگشتان شستش را به انگشت کوچکش چسبانده و بهاصطلاح درحال مراقبه است، نشسته و بالای سرش، روی سقف گنبد، ۱۲ فرشته میچرخند و البته حرفهای علی که پیر و مراد اوست، همو که کنارش آرام میگیرد و حالا گمش کرده و او را در میان سرگردانیاش، جستوجو میکند.
دیدار این مقام در ۳ کیلومتری جنوبغربی کاشان - که تقریباً درست همان شمایلی است که 34سال پیش در فیلم دیدیم - بارها تماشای هامون را به یادم آورد. شاهکار مشترک مهرجویی و شکیبایی که حالا هردوشان رفتهاند اما «هامون» مانده است و نامشان و یادشان؛ یادگاری ماندگار تا همیشه و البته شاهزاده ابراهیم که هرگاه هوای هامون، علی، مهشید، مهرجویی، ابراهیم و کی یرکگور به سرمان زد، جایی هست برای خاطرهبازی.