کفشهای سرگردان
«کفشهای سرگردان» نوشته سهیلا فرجامفر ، خاطرات خودنوشته پرستاری آبادانی از سال اول جنگ در شهرهای آبادان، خرمشهر، بهبهان، تهران و دزفول است. او و همسرش هر دو در بیمارستان نیروی هوایی ارتش در دزفول مشغول بهکار بودند که عراق به ایران حمله میکند. راوی در زمان حمله با دو فرزندش در خرمشهر بودند و مجبور میشوند همراه خانواده پدر به بهبهان بروند. او سختیها و مشقتهای زیادی را تحمل میکند و بعد برای ادامه خدمت به بیمارستان ارتش به دزفول بازمیگردد. بیشتر خاطرات راوی در بمبارانهای دزفول است و روزهایی که به مجروحان شهر و رزمندگان میرسد. سهیلا فرجامفر در کتاب کفشهای سرگردان با قلم روان و توصیفات دقیق خود سعی دارد ضمن بیان خاطرات خود بهعنوان یک پرستار آبادانی، مظلومیت و دلاوریهای بیبدیل رزمندگان جوان را در دوران جنگ تحمیلی به تصویر بکشد.