• شنبه 28 مهر 1403
  • السَّبْت 15 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 19
یکشنبه 14 آبان 1402
کد مطلب : 208065
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/KOk2n
+
-

فقط یک عاشق می‌فهمد

حاشیه‌نگاری دانش‌آموز مائده بنی‌شهر از دیدار با رهبر انقلاب

صدای زنگ گوشی‌ام بلند شد؛ هوا تاریک بود و طنین بانگ صبحگاهی ‌الله‌اکبر ‌الله‌اکبر پخش شد.
زمزمه کردم: «عجب روزی‌ است. دیدار رهبری آن‌هم چه رهبری. دیدار سیدعلی خامنه‌ای با دانش‌آموزان و دانشجویان.»با شوق و بغضی که فقط یک عاشق می‌فهمد، لباس‌هایم را پوشیدم، نمازم را خواندم و راهی شدم؛ اما کجا؟! به خیابان کشور‌دوست رسیدیم. صفی به بلندای دماوند و چون کوه استوار انتظارم را می‌کشید. بیش از هزاران دلباخته و جان‌فدا منتظر بودند و خیابان مملو از جمعیت بود. در گیت بازرسی صدای گروه سرود دانش‌آموزان که از داخل حسینیه می‌آمد، تا عمق وجودمان را در‌بر‌گرفت؛ دختران دانش‌آموز و دانشجو هر یک شعاری سر می‌دادند: اباالفضل علمدار، خامنه‌ای نگهدار. بعد از بازرسی، هر یک سر جای خودشان نشستند. هم‌کلام که می‌شدی، هر کدام رنگ و بویی از ایران را داشتند؛ یکی لهجه زیبای جنوب و یکی شمال؛ یکی لباس زیبای غرب و دیگری شرق کشور را داشت. به‌راستی گویای فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی بودند. پرچم فلسطین سربند جوانان ایران شده بود و یاد شهدای غزه بر تابلوی روی سکو نقش بسته بود. لحظه ورود آقا همچون رود روان و زلال بود که تشنگان ولایت را سیراب می‌کرد. عینکم را زدم که شفاف‌تر حضرت آقا را تماشا کنم، اما مگر اشک، مجال دیدن رخ مولایمان را می‌داد؟ حس کسی را داشتم که انگار 12سال مدرسه برایش مقدمه‌ای بوده تا به معلم اصلی‌اش برسد و اکنون نشسته است پای درس معلم و تخته‌سیاهی که در ذهنش مملو از عهد و پیمان‌نویسی‌هایی است تا آینده ‌کشور را از آن خود کند.  و سپس گوش‌هایی که فراخوانده شد تا جان بسپارد به فرمایشات حضرت آقا: «صرف احساسات کافی نیست؛ جوان امروز باید درباره مسائل مختلف انقلاب تحلیل داشته باشد». صدای تپش قلبم و ضربانش گویی با هر دم آقا دوباره جان می‌گرفت و تندتر می‌تپید.با نوای مرگ بر آمریکا گفتن دانش‌آموزان، آقا علت دشمنی ایران با آمریکا را فرمودند که مختص به لانه جاسوسی نیست بلکه این کینه قدیمی‌تر است. در آخر هم دلمان راهی قدس شده و به‌ انتظار نمازی به امامت امام خامنه‌ای در مسجدالاقصی نشست که ان‌شاءالله به‌زودی زود برگزار خواهد شد.
 آقا والسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته را که گفتند، دلم ریخت و انگار از خواب و رؤیایی شیرین بیدار شدم.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :