• یکشنبه 4 آذر 1403
  • الأحَد 22 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 24
چهار شنبه 26 مهر 1402
کد مطلب : 206151
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/pgKPX
+
-

شهید یوسف قربانی:

غواص یعنی مرغابی امام‌زمان عج

نه پدر داشت و نه مادر، تنها برادرش را هم در یک حادثه از دست داده بود. خودش بود و خودش. شب‌های عملیات یا هر وقت که احساس دلتنگی می‌کرد، غصه‌هایش را در نامه می‌نوشت و به رود آب می‌سپرد. جوان محجوبی بود. کم حرف می‌زد و بیش‌تر از جسمش کار می‌کشید. او معاون گروهان خط‌شکن بود. در عملیات کربلای 5در شلمچه به شهادت رسید.

یوسف، اهل زنجان بود. در خانواده‌ای مستضعف بزرگ شد. پدرش را در 6ماهگی از دست داد. مادر زیر پروبال او و برادرش را گرفت. زندگی‌شان
هرچند سخت می‌گذشت اما دلخوش بود که سایه مادر بالای سرشان است. اما چندی نگذشت که مادر هم از دنیا رفت. یوسف ماند و برادر بزرگ‌ترش. کسی را نداشتند که سرپرستی‌شان را برعهده بگیرد. هر روز خانه یکی از اقوام مهمان بودند. روزهای طاقت‌فرسا از پی هم آمدند و رفتند تا این‌که یوسف به سن نوجوانی رسید. آن زمان انقلاب به پیروزی رسیده بود. از طریق دوستان هم محله‌ای عضو نیروی بسیج شد. بیش‌تر وقت خود را در پایگاه بسیج می‌گذراند. تصورش این بود که دوران مشقت زندگی‌اش به پایان رسیده اما باز خزان به هستی‌اش زد و برادرش را از دست داد. حالا یوسف مانده بود و خودش. با شروع جنگ راهی جبهه شد. در لشکرهای 17علی بن‌ابی طالب و 31عاشورا خاضعانه و غریبانه بدون آن‌که مسئولیتی داشته باشد خدمت می‌کرد. یوسف ازجمله غواصان شجاع و کارآمد اطلاعات و عملیات گردان خط‌شکن حضرت ولیعصر (عج‌الله) استان زنجان بود. در عملیات‌های آبی - خاکی والفجر 8 (بهمن‌ماه 1364، منطقه اروندرود، فاو) و کربلای5 (دی‌ماه 1365، منطقه عمومی شلمچه) شناسایی و کسب اطلاعات را برعهده داشت. سرانجام در عملیات کربلای 5، هنگام فتح پاسگاه کوت‌سواری عراق در شلمچه به شهادت رسید. چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام‌زمان (عج‌الله).
نامه برای آب..
همرزم یوسف می‌گوید هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه‌کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز.
یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش درآورد، پاره کرد و داخل آب ریخت. چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم کسی راندارم که !

این خبر را به اشتراک بگذارید