الکساندر سولژنیتسن
ما در معابر طولانی و پیچاپیچ عمرمان خوشخوشان (و بسا که با خوندل) از کنار همه جور دیوار و حصار عبور کردهایم، حصارهایی از الوار پوسیده و خشت و آجر و سیمان و آهن اما یک لحظه هم به این فکر نکردهایم که پشت این حصارها چه میگذرد. هیچ زحمت این را بهخودمان ندادهایم تا به قوه چشم یا فهم، به درونشان نقبی بزنیم، اما وادی گولاگ از همینجا شروع میشود؛ درست از بیخ گوش ما، در دوقدمی. از این گذشته، هیچ متوجه بیشمار در و درگاه چهارقفله و مستتری هم که در این حصارها رخنه کرده، نبودهایم. تمام این درها، تکتکشان، مهیای ورود ما بودهاند!
مجمع الجزایر گولاگ
در همینه زمینه :
بوک مارک