• شنبه 28 مهر 1403
  • السَّبْت 15 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 19
دو شنبه 9 مرداد 1402
کد مطلب : 198637
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/48GrJ
+
-

تابستان آن سال‌ها

فصل خوب
تابستان آن سال‌ها

مریم ظاهری

چرخ و فلک نخستین و آخرین سرگرمی ما در تابستان همه آن سال‌ها بود. نشستن در اتاقک کوچک فلزی و تماشای کوچه و خانه‌های متحرک در ارتفاعی نسبتا بلند حاصل دستان پرتوان مردی بود که از این تابستان به آن تابستان سروکله‌اش پیدا می‌شد. او پول را که می‌گرفت، بچه‌ها را سوار سرگرمی دوار می‌کرد. خوبی‌اش این بود که مرد شادی‌ساز پاتوقش همیشه کوچه ما بود. از کله صبح که نه، نزدیکی‌های بعدازظهر ستون چرخ و فلکش را به تیر برق چوبی محل می‌بست و برای محکم‌کاری سنگی جلوی چرخش می‌گذاشت و کارش را شروع می‌کرد. این بازی تنها تفریح سالم ما در همه روزهای تابستان بود. اما تابستان سالی رسید که از مرد و چرخ و فلکش خبری نشد. آن سال چیزی در ما گم شد، دور شد، شادی ما حالا یک جایش حسابی می‌لنگید، چه باید می‌کردیم، ‌کوچه‌به‌کوچه گشتن هم بی‌فایده بود، اثری نبود که نبود او هیچ جا نبود. آیا او از کارش پشیمان شده بود و فلکش از چرخیدن
 باز مانده بود؟ تابستان آن سال بدون چرخ‌وفلک‌بازی گذشت سال بعد هم گذشت و دیگر فایده نداشت و به سنی رسیده بودیم که سوارشدن بر چرخ و فلک به ما نمی‌آمد. و فکر کردن به بازی چرخ و فلک برایمان شبیه زندگی شده بود، به‌راحتی و اندکی سختی می‌شد به بالا رسید و در چشم برهم زدنی هم می‌شد به پایین رفت؛‌ زندگی بالا و پایین داشت و درنظر ما زندگی مرد شادی‌ساز به سراشیبی افتاده بود. او که در تمام روزهای گرم سال اسباب شادی را فراهم کرده بود حالا خودش به کمک ما نیاز داشت که چرخ زندگی‌اش را درست بچرخاند و درست مثل بازی باردیگر آن بالا باشد. در چهره مرد رد گذر زمان دیده می‌شد خسته بود و رنجور؛ چرخ و فلکش را فروخته بود و پولش را هزینه گذران زندگی‌اش کرده بود و آه در بساط نداشت، ما که خوشحالی تابستان‌هایمان را مدیونش بودیم چرخ و فلکی برایش فراهم کردیم و به جای دست خسته، موتوری کوچک را جایگزین کردیم و بساط شادی نسلی را دوباره فراهم کردیم که فراموشش کرده بودند؛ زندگی باید چرخش بچرخد حالا زندگی مرد شادی‌ساز در مدار چرخیدن افتاده بود و چرخ و فلکش می‌چرخید.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید