بوک مارک
پدر، عشق و پسر
سیدمهدی شجاعی
بنشین لیلا! اینطور با چشمهای غمگرفته و اشکبار، به من خیره نشو. من آتش این دلسوخته را؛ این نگاه غمزده را بیش از این تحمل نمیتوانم کرد. لیلا! بیا و تاب بیاور و آخرین ورقهای حادثه را هم از چشمهای من بخوان! من دیگر بنای زندهماندن ندارم. ماندهام فقط برای ادای این دین؛ و کدام بار سنگینتر از خبر شهادت سوار؟ و کدام فریضه، سختتر از خواندن مرثیه یک دلاور برای مادر؟! این است که عمر من هم با انجام این فریضه بهسرانجام خواهد رسید.