قاسم هاشمینژاد
از تلخی جان خویش شکوه خواهم کردن مگر دریاستم یا نهنگم که مراقب میگماری؟ چون که گفتم بسترم همی آرامشم دهد، تختم از شکوهام همی کاهد، آنگاه به رویاها ترسانم کردی، به وهم و واهمه هراسانم کردی آنسان که جانم راه خفگی پیش گرفت، و راه مرگ جای زندگی بیزارم ازین، زندگی دیگر نخواهم: رهایم کنید؛ چرا که روزهای من باطل است آدمی چیست که کرامتش کنی؟
ایوب
در همینه زمینه :