• چهار شنبه 28 شهریور 1403
  • الأرْبِعَاء 14 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 18
سه شنبه 6 تیر 1402
کد مطلب : 195726
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/P1g7W
+
-

چوپانان کوچک

کودکان و نوجوانان عشایر این روزها بر خلاف دانش‌آموزانی که در اوقات فراغت هستند، در کوه‌ و دشت‌، زندگی متفاوتی را تجربه می‌کنند

گزارش
چوپانان کوچک

محمود مولایی- روزنامه نگار

حالا که دانش‌آموزان در تعطیلات تابستانی به ‌سر می‌برند تا همراه خانواده اوقات فراغت خود را بگذرانند، در کوه‌ها و دشت‌ها، جایی که عشایر اتراق می‌کنند، برخی از کودکان و نوجوانان زندگی متفاوتی را تجربه می‌کنند.
جمعیت عشایر ساده‌زیست نسبت به گذشته کاهش یافته و آنها در گذر زمان یکجانشینی را ترجیح داده‌اند، اما همچنان جمعیت عشایر باقیمانده، زندگی پویایی را در ییلاقات دارند. از آنجایی که شغل اصلی بیشتر عشایر دامداری است، زندگی کاملا متفاوتی را نسبت به زندگی شهری تجربه می‌کنند.
آنها علاوه بر تولید مواد لبنی برای تامین مایحتاج خود، از این راه نیز کسب درآمد می‌کنند. به همین دلیل در تعطیلات تابستانی دانش‌آموزان عشایر، فارغ از تحصیل کمک‌حال خانواده می‌شوند؛ طوری که فرزندان پسر از سنین پایین به چوپانی مشغول می‌شوند و فرزندان دختر در تهیه مواد لبنی به مادرشان کمک می‌کنند. آنها در این شرایط بزرگ می‌شوند و علاوه بر تحصیل، به زندگی آبا و اجدادی خود خو می‌گیرند. در برخی از استان‌های کشور عشایر همچنان سالی 2 بار کوچ می‌کنند تا در ییلاق و قشلاق مناسب زندگی کنند. بیشترین جمعیت عشایر ایران در دوره ییلاق مربوط به کرمان، فارس و چهارمحال و بختیاری هستند. همچنین در کهگیلویه و بویراحمد ایل‌های بزرگی مستقر هستند. در همین مناطق با برخی از دانش‌آموزان عشایر چهارمحال‌وبختیاری و کهگیلویه‌وبویراحمد گفت‌وگو کرده‌ایم.

به‌نام خالق ایل و تبارم

وقتی قرار است خودش را معرفی کند، اینگونه شروع می‌کند: «به‌نام خالق ایل و تبارم / که با نام‌او سرآغاز بهارم.... هستی غریب‌شاهی از عشایر شهرکرد هستم.»
 هستی 13ساله صحبتش را این طور شروع می‌کند. او قرار است در سال تحصیلی جدید در کلاس هفتم بنشیند: «وقتی درسم را می‌خوانم به کوه می‌روم و به مادرم کمک می‌کنم تا کشک، قارا (قره‌قروت) و روغن درست کنیم و شیر بدوشیم.»
کار کردن در کنار مادرش برای او لذتبخش است: «با اینکه در ییلاقات هستیم و خیلی به ما خوش می‌گذرد ولی در کنار آن زندگی عشایری سختی‌های خودش را هم دارد. البته همین که در کنار پدر و مادرم هستم و زندگی می‌کنم، خیلی برای من آرامش‌بخش است.» با این حال، یک‌بار خشم مادرش را برانگیخته است: «یک بار داشتم شیر می‌دوشیدم که بز سطل شیر را ریخت و بعد مادرم دعوایم کرد.»

چوپانی نه، دوست دارم دکتر شوم

«بنیامین قربانی» هنگامی که پاسخ تلفن همراه خود را می‌دهد، مشغول چوپانی است. 14ساله است و به تازگی کلاس هفتم را پشت سر گذاشته؛ «حدود یک‌ماه است چوپانی می‌کنم؛ یعنی از وقتی که مدرسه‌ها تعطیل شدند، به چوپانی مشغول هستم و به پدرم کمک می‌کنم.» او از عشایر سبزه کوه در چهارمحال و بختیاری است و می‌گوید که به تنهایی چوپانی می‌کند، اما این کار مورد علاقه‌اش نیست: «این کار را دوست ندارم و فقط برای کمک به پدرم چوپانی می‌کنم. دوست دارم درس بخوانم و در آینده دکتر شوم.» بنیامین دوباره صحبت از شغل چوپانی می‌کند و از خطرات نگهداری از گوسفندان در هنگام چرا می‌گوید: «قبلا در این منطقه گرگ بود و به گله حمله می‌کرد، ولی الان از گرگ خبری نیست.»

چوپانی در شب
«بهنام نادری» از عشایر سبزه‌کوه چهارمحال و بختیاری متولد سال1384 است. از کودکی همراه با تحصیل به همراه پدرش به چوپانی مشغول شده است. او حالا سال‌هاست که به‌تنهایی چوپانی می‌کند، آن هم در تاریکی شب. «جمعیت عشایر همیشه در گردش است. 3‌ماه کوچ می‌کنیم، 3‌ماه اتراق و مدام در گردش هستیم. خودم معمولا گله را شب به کوه می‌برم. البته فعالیت در شب را من اختراع نکردم! بلکه معمولا عشایر چنین کاری انجام می‌دهند.»
نادری می‌گوید که چوپان تنهاست، حتی اگر قرار است در شب چوپانی کند؛ «البته چوپانی در شب ترس دارد، ولی به مرور زمان ترسم ریخت. چوپان همیشه باید حواس جمع باشد تا صدمه‌ای به گله وارد نشود. چوپانی خطرات زیادی دارد و به‌خصوص اینکه گله را شب به کوه ببریم. خوشبختانه تا حالا گرگ به گله حمله نکرده و من از این بابت خوشحالم، چون چوپانی مسئولیت دارد و باید با حواس جمع از گله مراقبت کرد.»
 او یک‌بار در تاریکی شب گله را گم کرده است که خودش ادامه می‌دهد: «یک شب گله را به بیابان بردم و در آنجا ماندم. گوسفندان را یک جایی بردم تا استراحت کنند و خودم هم اتراق کردم. شب بود و من هم که خسته بودم، خوابم برد. گوسفندان را بار اول بود که به آنجا برده بودم و آشنایی نسبت به بیابان نداشتم. ساعت 2نیمه‌شب از خواب پریدم و دیدم که گوسفندان نیستند. اصلا گوسفندی دور و اطراف وجود نداشت. خیلی ترسیده بودم و فکر کردم تا الان خرس و گرگ‌ها گله را تکه و پاره کرده‌اند. پیش خودم می‌گفتم گوسفندان در این ظلمت شب و در بیابان کجا رفتند. راستش نمی‌توانستم کاری کنم، چون هوا تاریک بود و به همین دلیل، همانجا ماندم تا هوا روشن شود. صبح به‌دنبال گله افتادم تا پیدایشان کنم و خوشبختانه گوسفندان جای دوری نرفته بودند و صحیح و سالم آنها را پیدا کردم.»
 بهنام نادری بعد از پشت‌سر گذاشتن کلاس دهم، دیگر به تحصیل ادامه نداده تا شغل آبا و اجدادی خود را ادامه دهد.‌

 رو در رو با خرس
«شایان غریب‌شاهی» از اهالی دشت هلن در چهارمحال‌وبختیاری است. 14ساله است و کلاس نهم را به تازگی پشت سر گذاشته: «چوپان هستم و وقتی که مدارس تعطیل می‌شود، به خانواده و اقوام کمک یعنی چوپانی می‌کنم که خیلی لذتبخش است.»
 از صبح خیلی زود از خواب بیدار می‌شود تا کار کند: «6صبح از خواب بیدار می‌شوم و گله را به چرا می‌برم و تا 8شب چوپانی می‌کنم.» او ادامه می‌دهد: «خیلی کم پیش آمده که گرگ و خرس به گله حمله کند. البته ما که بچه کوه هستیم، از این چیزها نمی‌ترسیم. کوچک‌تر که بودم، یک‌بار همراه پدرم مشغول چوپانی بودم که یک خرس نزدیک گله شد و پدرم یک تیر هوایی شلیک کرد و خدا را شکر خرس رفت.»

درست کردن کشک و روغن
«ستایش غریب‌شاهی» هم از اهالی دشت هلن شهرکرد 15سال دارد و کلاس هفتم را به پایان رسانده است. بسیار کم‌حرف است و خجالتی و در صحبت کوتاهی می‌گوید: «در تعطیلات تابستان به پدر و مادرم کمک می‌کنم. مثلا در درست کردن کشک و روغن به آنها کمک می‌کنم. وقتی با مادرم کار می‌کنم، خیلی به من خوش می‌گذرد و سخت نیست.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید