• دو شنبه 5 آذر 1403
  • الإثْنَيْن 23 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 25
دو شنبه 5 تیر 1402
کد مطلب : 195623
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/MjN8O
+
-

کی گفته اسمش دیوانگی است؟

خوب و خوش و سلامت بودند. شغلی و خانه‌ای و زندگی روبه‌راهی و دامن سبزی. دوستم را می‌گویم که تا همین یک‌ماه پیش با همسرش در تهران زندگی می‌کرد و هرازگاهی از هم خبری می‌گرفتیم. مثل من، صبح‌ها از خواب برمی‌خاست و دستی به سر فرزند کوچکش می‌کشید، صبحانه‌ مختصری می‌خورد و به اداره می‌رفت. آنجا هم کار مشخصی با حقوق مکفی و همکارانی که اتفاقا رابطه‌شان با هم بسیار خوب بود. اهل کتاب و فیلم و موسیقی هم بود و در طول روز زمانی را به رفع خستگی روحی می‌گذراند و در عالم هنر استخوانی سبک می‌کرد. تا اینکه یک شب، که از اتفاق نخستین‌باری بود که پایم را به خانه‌شان گذاشتم، درست زمانی که به گپ و گفت نشسته بودیم و بوی شام مطبوعی هم از آشپزخانه بلند بود، خبر داد که عطای تهران‌نشینی را به لقایش‌ بخشیده و عازم شیراز است.
ماجرا از این قرار بود که آقا و خانم، بعد از سبک‌سنگین‌کردن‌های فراوان به این نتیجه رسیده بودند که هرچه را از دار دنیا دارند، بفروشند و شر تهران را از سرشان کم کنند و بروند یک اقامتگاه بوم‌گردی بگیرند در شیراز و به‌معنای حقیقی «زندگی» کنند. رفیقم می‌گفت وسط فیلم پرشتاب و خسته‌کننده زندگی که فریم‌هایش پشت سر هم از جلوی چشم‌شان می‌گذشته، یکهو دکمه «توقف» را زده و فکر کرده که واقعا دارد چطور زندگی می‌کند؟ روحش چند ساعت از روز را اجازه دارد که نفس بکشد و کجای زندگی‌اش را می‌توان مترادف با آرامش و آسایش دانست. این‌شده که تصمیمش را گرفته و حالا ساکن یکی از بهشت‌های کوچک این دنیاست.
بعدا فهمیدم و البته چندان هم دور از ذهن نبود که بدانم خیلی از دوستان و آشنایان‌شان تلاش کرده‌اند تا رای‌شان را بزنند و منصرف‌شان کنند. خیلی‌ها این کار را دیوانگی دانسته و برحذرشان داشته بودند. اما من از لحظه‌ای که خبر این ماجرا را شنیدم، به این فکر کردم که این چیز – به قول همه: دیوانگی - چقدر در زندگی ما، مردمان روزمرگی، جریان دارد؟ حالا قرار هم نیست همه ما تهرانی‌ها جمع کنیم و برویم یک جای دنج و خوش‌آب‌وهوا، اما همین‌قدر که ماهی یک‌بار کوله‌مان را روی دوش بیندازیم و با نشستن در ماشین‌های خطی، یک‌جای این کشور پیاده شویم و رها از همه‌چیز، کمی دیوانگی کنیم هم کار سخت و دور از ذهنی است؟ اصلا از کی، اینطور فراغت‌های باکیفیت برای ما نامش «دیوانگی» شد؟ مگر غیر از این است که شیرین‌ترین خاطرات زندگی‌مان از همین لحظات ساخته شده‌اند؟

 

این خبر را به اشتراک بگذارید