آقا رحمان نوری، ۲۸ ساله و اهل نورآباد است. از سالها قبل فکر دایر کردن یک کتابخانه در سرش میچرخید تا بالاخره سال گذشته با جابهجایی نانواییاش این ایده را عملی کرد. بله، درست خواندید؛ نانواییاش، چون آقا رحمان نه مسئول فرهنگی است، نه نویسنده و نه حتی از بزرگان عالم نشر، ولی خوب بزرگی کردن بلد است آن هم در یک گله جا، گوشه نانواییاش. او میتوانست همان گوشه، بساط نانهای سنتی یا عسل و خشکبار را پهن کند، سودی بیشتر ببرد و پولش را بزند به زخم زندگیاش، اما خب فکر کتابخانه زدن و کتابخوانی هممحلیهایش از هر سود اضافه برایش لذتبخشتر بود. البته اوایل فکرش را نمیکرد که مردم از این کتابخانه استقبال چندانی بکنند و تصورش این بود که روزی یک یا دو نفر از مشتریان نانوایی، بیایند و کتابهای کتابخانهاش را ورق بزنند و یک مطالعه مختصری هم داشته باشند، اما حالا روزانه ۳۰ تا ۴۰ مشتری در صف نانوایی مشغول خواندن کتاب میشوند و شاید برای نخستین بار در تاریخ بشریت، آدمهای نورآباد دلشان بخواهد کمی بیشتر در صف بمانند و بیشتر از بودن در این گروه مطالعاتی خلاقانه حظ ببرند.
صف نان و کتاب
در همینه زمینه :