این محدوده روزگاری انتخاب اول درباریان و اشراف قاجار برای زندگی بود
محله امیرنشینها
نصیبه سجادی
خیابان مختاری که قدیمی ها از آن به عنوان محله یاد می کنند، به پاس حضور نخستین راهآهن سراسری ایران دروازه ورودی شهر تهران شد و تا قبل از ناصرالدینشاه جزو تهران نبود. دیوار طهماسبی که خراب شد و دیوار ناصری جایش را گرفت، از غرب تا کارگر امروزی و از جنوب تا شوش پیش رفت و محله مختاری شد بخشی از تهران؛ البته در انتهاییترین نقطه آن.
ساختمانها جای مزارع سرسبز
محله مختاری که امروز پر است از مغازههای ریزودرشت و قدیمی با خانهها و ساختمانهای سن و سالدار، زمانی پر بود از باغ و زمینهای کشاورزی و مزرعههای گندم و سبزی. در نخستین نقشههای تهران نام چند نفر روی این باغها دیده میشود؛ معمارباشی، حاج کاظم و حاجعیسی وزیر. معیرالممالک از اشراف و درباریان زمان ناصرالدینشاه نیز در همین نقطه تهران برای خودش عمارت زیبایی ساخته بود. منوچهر والیزاده، پیشکسوت دوبله که درباره محلههای تهران پژوهشهای زیادی انجام داده میگوید: «این محله در گذشته، به محله امیرنشین تهران معروف بود. اشراف و درباریان قاجار بهجای شمال تهران که امروز به ییلاقیبودن معروفند، میآمدند اینجا، سنگلج و عودلاجان و از آبوهوای خوبش لذت میبردند و روزشان را میساختند. باغ مختاری هم کنار همین خانههای بزرگ و ویلایی درباریان قرار داشت.»
پدر و پسر معروف
امروز در محله مختاری خیلی کم میتوان ردپایی از افراد نامدار گذشته پیدا کرد؛ غیر از کریمخان مختارالسلطنه و سرپاسبان رکنالدین مختاری (پدر و پسر) که به گواه تهرانشناسان و قدیمیهای محله، نام مختاری برگرفته از اسم این دو شخصیت تاریخ است. والیزاده میگوید: «همه زمینهای مختاری گندمزار بود و شمال این زمینها هم سبزیکاری انجام میشد.»
پرورش گل در محله
رکنالدینمختاری در مدت حیاتش گلهای بسیاری را از خارج از کشور به ایران آورد و در پارک مختارالسلطنه پرورش داد. این باغ در پاییندست پل امیر بهادر تا حوالی میدان راهآهن ادامه داشت. بخش زیادی از خیابان مختاری فعلی هم قسمتی از این باغ بود و به همین دلیل به نام مختاری است. این باغ بعد از مرگ مختارالسلطنه قطعه قطعه شد و حالا دیگر چیزی از آن باقی نمانده است.
ماستت را کیسه کن
مختارالسلطنه پدر، رئیس نظمیه ناصرالدینشاه که به گواه شهبازی نام محله برگرفته از این شخصیت خوشنام، ولی سختگیر تاریخ است، داستانی دارد که ضربالمثل معروف «ماستت را کیسه کن» منسوب به اوست. میگویند: «روزی مختارالسلطنه زمان گرانشدن ماست، پنهانی به بازار رفت تا ببیند کسی هست که ماست را گران میفروشد یا نه. وقتی در این باب پرسوجو میکند، ماستفروش بختبرگشتهای در جواب به او میگوید: «ماست با قیمت معمولی میخواهید یا به قیمت مصوب مختارالسلطنه؟» بعد هم توضیح میدهد که ماست معمولی همان است که هرقدر صلاح بدانیم میفروشیم و ماست مختارالسلطنه هم همان دوغ دم در است که دوسومش آب است. مختارالسلطنه به فراشان دستور میدهد که ماستفروش را وارونه دم در آویزان کنند. سپس یک تغار دوغ را در ۲لنگه شلوارش سرازیر میکنند و شلوارش را از بالا به مچ پاهایش میبندند و میگوید آنقدر آویزان باشد تا تمام آبهایی که داخل ماست کرده از شلوارش خارج شود. » ازآنروز بقیه از ترس، ماستها را کیسه کردند.»
کارمندان جا پای امیران گذاشتند
هویت این محله از زمان رضاخان شکل گرفت؛ زمانی که حصار ناصری خراب و خندقهای اطراف پر شد. بهدستور او که ماشین تجددش حرکت کرده بود سال ١٣٠٦کلنگ ساخت ساختمان راهآهن سراسری ایران میان باغهای مختارالسلطنه زده و سال ١٣١٧ نخستین قطار وارد شهر شد. از این زمان کارمندان جا پای امیران قاجاری گذاشتند و اینجا شد محله راهآهن. خیابان ولیعصر(عج) که ساخته شد پادگان تشکیلات هم همینجا راه افتاد.
هنرمند یا جلاد
سراغ نظامیها را در پادگان تشکیلات که بگیریم میرسیم به سرپاسبان رکنالدین مختاری؛ ویولنزنی چیرهدست که بهگفته روحالله خالقی، موسیقیدان بزرگ، او پیش درآمد ماهور را چنان مینواخت که کسی به پایش نمیرسید. همین شخصیت متضاد تاریخ، اما چنان دماری از مبارزان سیاسی زمان درآورد که این گروه او را در قساوت و بیرحمی جلوتر از رضاخان میدانستند. او مسبب قتل میرزاده عشقی، فرخی یزدی و نصرتالدوله فیروز (فرمانفرمائیان) است. سرپاس مختاری سال ١٣۵٠ از دنیا رفت.
4 سالزمانی بود که بزرگعلوی، نویسنده معروف در زندان مختاری بازداشت بود. او گفته است: «در محاکم نظامی اگر مختاری با حکم امضا شده شاه مخالفت میکرد متهم به مجازات شدیدتری محکوم میشد.»
1317 سالی بود که نخستین مسافران قطار بین شهری بعد از 11سال انتظار ساخت راهآهن، وارد تهران شد.