• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
پنج شنبه 14 اردیبهشت 1402
کد مطلب : 190817
+
-

روایت عباس شیرخدا از نیم قرن حضور در گود زورخانه‌ها

تختی گفت فقط در مدح مولا بخوان

تختی گفت فقط در مدح مولا بخوان

مهرداد رسولی

جایگاه و نقش «عباس شیرخدا» در ورزش زورخانه‌ای ایران کمتر از پهلوان‌های نامی ایران نیست. او نزدیک به نیم قرن با ضرب زدن و خواندن اشعار حماسی نقش بی‌بدیلی در گرایش نسل‌‌های مختلف به سمت ورزش سنتی و باستانی مملکت داشته و به همین‌خاطر به‌عنوان یکی از نماد‌های ورزش زورخانه‌ای شناخته می‌شود. شیرخدا از آن صدا‌های منحصر به فردی است که انگار برای خواندن در زورخانه خلق شده و احتمالا تا چند دهه بعد نظیرش تکرار نخواهد شد. شیرخدا هنوز هم در 90سالگی به محافل رسمی و غیررسمی ورزشی دعوت می‌شود و با خواندن اشعار حماسی ورزشکاران را سر ذوق می‌آورد. صحبت‌های او در آستانه روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای خواندنی است.


     نزدیک به نیم قرن است برنامه صبحگاهی شما در رادیو تعطیلی نداشته، چطور به‌عنوان مرشد به برنامه رادیویی راه یافتید؟
برای جواب دادن به سؤال شما باید از دوران کودکی‌ام شروع کنم که به دبستان صبا در بازارچه سعادت مولوی می‌رفتم. آن موقع پنجشنبه‌ها، زنگ آخر را به ورزش اختصاص داده بودند. من هم آن روز جلوی صف می‌ایستادم و برای بچه‌ها شاهنامه می‌خواندم. البته اوایل قرآن و سرود می‌خواندم اما بعدها کتاب را باز می‌کردم و اشعار حماسی می‌خواندم. بعد از مدتی، حماسه‌خوانی به دبستان‌ها و دبیرستان‌‌های دور و نزدیک‌مان رواج پیدا کرد و من هم نسبت به کاری که انجام می‌دادم دلگرم‌تر شدم. در دوران تحصیل یک معلم داشتم به نام آقای پرویز والی‌زاده که مشوق اصلی‌ام در ورزش و شعرخوانی بود. با کمک او یک‌بار به رادیو رفتم و برنامه صبحگاهی اجرا کردم و همان برنامه 50سال ادامه پیدا کرده است.
     در آن سال‌ها برای حماسه‌خوانی به مدارس دیگر هم دعوت می‌شدید؟
در آن سال‌ها والیبال بازی می‌کردیم و برای والیبال بازی کردن ما را به مدارس دیگر دعوت می‌کردند. قبل از شروع هر مسابقه به‌عنوان کاپیتان برای بچه‌های خودمان اشعار حماسی می‌خواندم که با انرژی بیشتری بازی کنند و انصافا تأثیر خوبی روی آنها می‌گذاشت و بازی‌ها را می‌بردیم.
     از چه زمانی پایتان به گود زورخانه باز شد؟
وقتی مدرسه می‌رفتم یک همکلاسی به نام رسول میرمالک داشتم که بعدها در کشتی، قهرمان کشور شد. گاهی در مدرسه ضرب می‌زدم و می‌خواندم و رسول ورزش می‌کرد. همان موقع با کمک هم یک سالن درست کردیم و در مدرسه رشته کشتی راه انداختیم. چند سال بعد که با ورزش زورخانه‌ای آشنا شدم برای نخستین بار به زورخانه نیروشادی که نزدیک خانه‌مان بود رفتم. یادم هست که برای نخستین بار شعری از میرزا حبیب خراسانی خواندم که با این بیت شروع می‌شد: گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس/ خویش را در خویش پیدا کن کمال این است و بس. پدرم اهل شعر و ادبیات بود و من هم دم دست پدرم این چیزها را یاد گرفته بودم. الان هم در 90سالگی فکر می‌کنم این بزرگ‌ترین میراث به یادگار مانده از پدر برایم است.
     بعد از مرشدی در زورخانه نیروشادی به زورخانه‌های دیگر تهران هم رفتید؟
شاید جالب باشد که بدانید اصلا در زورخانه‌ها مرشدی نکردم. کار مرشد زورخانه خیلی سخت و مشقت‌بار است و شرایط خاصی را می‌طلبد. یک مرشد باید 4ساعت ضرب بزند و بخواند تا مردم ورزش کنند. اگر در همه این سال‌ها می‌خواستم در زورخانه بخوانم و ضرب بزنم الان چیزی از من باقی نمانده بود. مسئله مهم‌تر برایم این بود که اگر مرشد می‌شدم نهایت تا 100نفر صدایم را می‌شنیدند اما رادیو میلیون‌ها مخاطب داشت و به همین‌خاطر ترجیح دادم در رادیو برای همه مردم بخوانم. البته برای ورزش کردن به زورخانه‌های قدیمی تهران می‌رفتم و الان هم هر شب به زورخانه می‌روم اما مرشدی نمی‌کنم.
     اجرای برنامه در رادیو به‌ویژه اجرای زنده هم کار آسانی نیست و شما حق اشتباه ندارید.در 90سالگی چطور با این شرایط کنار می‌آیید؟
وقتی قرار است به‌عنوان مرشد با رادیو کار کنید دیگر داستان
به کلی فرق می‌کند. در رادیو شما باید گزیده‌خوانی کنید و حجم کار در مقایسه با مرشدی در زورخانه‌ها خیلی کمتر است. اینجا باید  کیفیت کار و مخاطب را با خودتان همراه کنید. الان بیش از 50سال است که در رادیو برنامه اجرا می‌کنم و چیزی حدود 30سال اجرای زنده داشتم. از معدود افرادی هستم که قبل از پیروزی انقلاب برای مردم می‌خواندم و همچنان به کارم ادامه می‌دهم.
     در کارنامه‌ حرفه‌ای شما، اجرای ضرب در موسیقی متن فیلم‌های سینمایی هم دیده می‌شود. مثلا خیلی‌ها فیلم قیصر را با موسیقی متن و ضرب شیرخدا به یاد می‌آورند. روند ساخت موسیقی این فیلم را به یاد دارید؟
برای موسیقی فیلم قیصر خیلی‌ها را هم برای ضرب رزمی و هم ضرب بزمی برده بودند که هیچ‌کدام از پس کار برنیامدند. یک روز اسفندیار منفردزاده از من خواست به استودیو بروم و ضرب بزنم. یادم هست که هنوز فیلم را نساخته بودند. آهنگ را گذاشتند و یک‌بار روی آن ضرب زدم. با همان یک‌بار هم ضبط شد. بعدها خیلی‌ها ادعا کردند که ضرب موسیقی فیلم قیصر را زده‌اند اما منفردزاده بارها درباره این ماجرا صحبت کرده و روی این داستانی که تعریف کردم مهر تأیید زده است.
     از قبل با عوامل فیلم آشنایی داشتید؟
آشنایی چندانی نداشتم و آنها به‌خاطر اجرای برنامه‌های رادیویی مرا می‌شناختند. در موسیقی متن چند فیلم سینمایی دیگر ازجمله فیلم «کوچه مردها» هم ضرب زدم که خیلی مورد توجه مردم قرار گرفت و دوست داشتند.
     الان در کدام شبکه رادیویی برنامه اجرا می‌کنید؟
تقریبا در همه شبکه‌های رادیویی برنامه دارم. گاهی اوقات هم به محافل ورزشی می‌روم و ضربم را با خودم می‌برم. معمولا برای افتتاح مجموعه‌های ورزشی یا زورخانه‌ها از من دعوت می‌کنند و در این برنامه‌ها ضرب می‌زنم و حماسی می‌خوانم. چند سال قبل هم پیش از بازی استقلال و پرسپولیس در ورزشگاه آزادی از من خواستند برای تماشاگران ضرب بزنم و بخوانم. آن روز برای 120هزار نفر ضرب زدم و در مدح مولا(ع) خواندم و می‌توانم بگویم بهترین روز زندگی‌ام را تجربه کردم.
     در ورزش زورخانه‌ای از غلامرضا تختی به‌عنوان نماد این رشته نام می‌برند. در سال‌هایی که به زورخانه می‌رفتید با او رودررو شدید؟
یک بار وقتی با مدال طلا از المپیک برگشته بود به زورخانه آمد و من در ستایش جهان پهلوان ضرب زدم و این تک بیتی را برایش خواندم: جهان پهلوان تختی نامدار/ که هست از برای جهان افتخار. همان موقع تختی یک شاخه گل به من داد و گفت برای من نخوان. گفتم آقای تختی شما قهرمان المپیک شدی و برای مردم مدال طلا آوردی. اگر برای شما نخوانم پس برای چه‌کسی بخوانم؟ گفت از مولا علی(ع) بخوان. من هم صورتش را بوسیدم و در مدح مولا خواندم. تختی یک پهلوان واقعی بود و مرامش با فرهنگ و آیین ورزش پهلوانی همخوانی داشت.
    خیلی‌ها به لحاظ ماندگاری، صدای شما را با نوای مرحوم موذن‌زاده اردبیلی مقایسه می‌کنند. خودتان به این قیاس‌ها قائلید؟
خیلی از مردم دنبال چیز‌های تک هستند. جهان پهلوان تختی یکی از آدم‌های تک بود و برای همین دوستش داشتند، موذن‌زاده اردبیلی هم همینطور است. اگر میلیون‌ها نفر بیایند و اذان بگویند باز هم مردم می‌گویند اذان فقط اذان موذن‌زاده اردبیلی. در واقع او را به‌عنوان تک خال اذان‌گوها می‌شناسند. درباره خودم نمی‌توانم چیزی بگویم اما بیشتر افرادی که صدایم را شنیده‌اند می‌گویند کسی نمی‌تواند با این حس و حال اشعار حماسی بخواند. خدا فردوسی را رحمت کند که هر چه شاهنامه را می‌خوانیم تمامی ندارد و مردم هم لذت می‌برند.
     از نیم قرن اجرای برنامه در رادیو خاطره جالبی به یاد دارید؟
حدود 50سال قبل که تازه کارم را در رادیو شروع کرده بودم قرار بود صبح زود خودم را به ساختمان رادیو در جاده قدیم شمیران برسانم اما برف سنگینی آمده بود. وقتی از خانه بیرون آمدم کفشم داخل جوی آب افتاد و آن را آب برد. با همان یک لنگه کفش خودم را به رادیو رساندم و خواندم. وقتی می‌خواندم از شدت سرما دست‌هایم می‌لرزید. در همان احوال که ضرب می‌زدم و می‌خواندم کاغذی که اشعارم روی آنها نوشته شده بود به زمین افتاد و کسی هم نبود که کمک کند.آن موقع شعرها را مهر می‌‌زدند و امضا می‌‌کردند و جلوی ما می‌‌گذاشتند تا بخوانیم. وقتی کاغذ پایین افتاد، گفتم یا ابوا‌لفضل کمک کن. یک نرمشی برای سر و گردن است که باستانی ‌کارها در گود زورخانه می‌‌گویند یکی و دو تا سه تا و... تا پنجاه خواندم. به ساعت نگاه کردم، دیدم دو دقیقه دیگر مانده وگفتم الان چکار کنم؟ از پنجاه تا آمدم پایین: نه‌ چهل، هشت ‌چهل، هفت ‌چهل و شش ‌چهل‌.آنقدر چهل، چهل گفتم تا گوینده رادیو گفت ساعت 6بامداد است. هیچ موقع یادم نمی‌رود که آن روز طبق سنت باستانی‌کارها به حضرت ابوالفضل(ع) متوسل شدم و چه آسان گره از کارم باز شد. من اینها را در گود زورخانه یاد گرفته‌ام.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید