سور و سوگ در چله سرپل
گزارشی از روز چهلم زلزله کرمانشاه که با شبچله همزمان شد
گوشه خیمهها بالا میرود، چادر را از پشت به کمر گره میزنند و به سقف آسمان خیره میشوند، برخلاف زمین که پسلرزههایش هنوز آرام و قرار ندارد، آسمان زمستانی امروز آرام و نیمه آفتابی است. آغازگران صبح، مادران شهر سرپل ذهاب هستند؛ بانوانی که با وجودشان، امید در شهر زلزلهزده جوانه زده و رنگوبوی زندگی غالب شده بر تصویر پرحجم ویرانیها.
چیزی نمیگذردکه از درون چادرها و کانکسهای سفیدرنگ، بوی غذای گرم، مشامها را بیدار میکند، لباسهای رنگارنگ روی بندها به صف میشود و هیاهوی کودکانه در کنار تکاپوی زندگی سکوت اهالی چادرنشین را میشکند. امروز برای مردم این شهر روز متفاوتی است. در مقایسه با 40روز گذشته، صبح زودتر به زلزلهزدگان لبخند میزند. امشب خانوادهها گردهم میآیند و در شب یلدای متفاوتی نظارهگر آغاز زمستانی دیگر و زندگی تازه هستند. اما قبل از آن باید در مراسم اربعین قربانیان زلزله حضور یابند تا قوت قلبی باشند برای بازماندگانی که در سختترین شرایط ممکن با عزیزانشان وداع کردند.
روز چهلم زلزله، چشم آفتاب به روی تصاویری باز میشود که تبسم به چهره دارند. تصاویری از کودکان، جوانان و سالخوردگانی که پاسخ لبخندشان مروایدهایی است که از روی گونههای زلزلهزدگان میغلتد و آنها را در اندوه غریبی غرق میکند. در این شهر دیوارهای سرپا کم است، آنهایی که هنوز ایستادهاند هم بهشان اعتمادی نیست، عکسهای درون اعلامیهها از روی دیواره کانکسها به مخاطبان لبخند میزنند.«هم از ترس باران است و هم اینکه گوشه چشمی هم به شب یلدا دارند.» پاسخ شاهمحمدی در مورد اینکه چرا ساعت برگزاری مراسم در اعلامیهها زودتر از زمانهای معمول است.
شاه محمدی که یکی از چادرنشینان کمپ دانشگاه سرپل ذهاب است، میگوید: «مراسم یادبود رفتگان در شهر ما هم بعد ازظهرها برگزار میشود اما الان اغلب خانوادههایی که عزیزانشان را در حادثه زلزله از دست دادهاند، تصمیم گرفتهاند شروع مراسم قبل از ظهر باشد. اینطور بهتر است. سقفی در این شهر نیست که بتوان در آن مراسم برگزار کرد. مراسم چهلمین روز درگذشتگان در قبرستان برگزار میشود. هوا نیمه ابری است، باران ببارد، مراسم بیچارهها به هم میخورد. از طرفی موضوع شب یلداست. بالاخره بعد از چهلم باید رخت عزا را در آورد، خداراشکر که بعد از این سوگ بزرگ، شب یلداست. شب چله بهانهای است برای لحظهای فراموشی و دلگرمی به زلزلهزدگان.»
داغی که تازه شد
قبرستان رنگ سیاهی به چهره دارد، برخلاف 40روز پیش که در مراسم خاکسپاری پارچههای سیاه همه زیر آوار بودند. روی مزارها پارچه مشکی، قاب عکس و حلواست. برخلاف روزهای اول زلزله که اموات غریبانه و با مراسمهای محقر به تن سرد خاک سپرده میشدند، حالا یک شهر در مراسم اربعین قربانیان زلزله، حضور یافتهاند. داغ دلها تازه شده، بزرگی داغ زلزله الان فرصت ابراز وجود کرده، قبل از آن بغض و مویهها پس از یک روز سرگردانی و تلاش برای بقای بازماندگان فقط در نیمه شبهای سرد درون چادر، فرصت میکرد گونههای مادرها، پدرها و یا فرزندان داغدیده را تر کند.
خانم یوسفی، مادری است که نیمای 5سالهاش را در زمینلرزه از دست داد. مراسم کوچکی سرخاک برای پسرش برگزار کرده، او میگوید: «2تا بچه دیگر دارم. راضیام به رضای خدا. جلوی بچهها و همسرم گریه نمیکنم. نمیخواهم خانوادهام آسیب ببیند. داغ نیما تا ابد بر دل مادرش است. اما امشب برای بچههایم جشن میگیریم. شب یلدا باید کودکانم بخندند. هرچند دل مادر پیش نیماست.»
تکاپوی ناخواندهها برای یلدا
بیرون از قبرستان، به همت آدمهای خوش قلب و نوعدوست، شهر رنگ و بوی یلدا بهخود گرفته. مردم یک قدم جلوترند. همه پیش خودشان حساب و کتاب کرده و از قبل میدانستند مراسم اربعین قربانیان زلزله مصادف شده با شب چله. برخی در قالب مؤسسات خیریه و خیلیها هم بهصورت خودجوش شال و کلاه کرده و آمدهاند سرپل ذهاب. شهر پر از مهمانهای ناخوانده است. مهمانهایی که به میزبانی آمدهاند نه مهمانی.
خانم موسوی یکی از مسکنمهرنشینانی بوده که حالا روبهروی این شهرک ویران با همسر و 2فرزندش در چادر زندگی میکند. او میگوید: «همین که میبینیم مردم ما را فراموش نکردهاند، برای مان قوت قلب بزرگی است. مطمئنا هندوانه، انار، آجیل و... که با خود آوردهاند به همه مردم آواره این شهر نمیرسد. اما مهربانی و محبتشان به همه میرسد. آنها میتوانستند در شهرخود در کنار خانواده هایشان باشند اما آمدهاند تا در شب یلدای امسال سفره محبت پهن کنند.»
البته بیشتر سفرههای شب یلدای امسال زلزلهزدگان نسبتا از هندوانه و دانههای انار خالی است. با وجود سفرههای خالی اما دورهمیهای خانوادگی برپاست. برخی خانوادهها با وجود جمعیت زیاد، تعداد انگشتشماری میوه در کاسهای گذاشته و یلدا را جشن گرفتهاند. خانوادهای همان چند میوه را هم ندارد، گرد سفره شام نشسته و به جای هندوانه و انار سرخرنگ، با املت از خود پذیرایی میکنند. جمع دیگری فقط ذرت دارند، امشب با بلال شب یلدا را متفاوت کردهاند.
پدربزرگ 69سالهای در یکی از چادرهای محله فولادی در کنار نوههایش نشسته و میگوید: «شب یلدا ارزشش به با هم بودن است. سال پیش و سالهای قبلتر که هنوز دیوارهای خانهام سرپا بود همه فامیل را دعوت میکردم خانهام. گوسفند برایشان قربانی میکردم. همسرم اسپند دود میکرد. خدا بیامرزد منیژه خاتون را 40روز پیش برای همیشه تنهایمان گذاشت و رفت. اگر بود حالا این چادر بوی اسپند میداد.»