• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 6 اردیبهشت 1402
کد مطلب : 190026
+
-

مروری بر سبک زندگی مرحوم حاج عبدالله والی، مؤسس اردوهای جهادی به روایت همسرش

مردی که لبخند می‌ساخت و امید می‌داد

گزارش
مردی که لبخند می‌ساخت و امید می‌داد

شهره کیانوش‌راد- روزنامه‌نگار

بشاگرد، منطقه‌ای محروم در استان هرمزگان، سرزمین ناشناخته‌ای بود که نامش با حضور مردی جهادگر بر سر زبان‌ها افتاد. او آغازگر حرکتی شد تا گروه‌های داوطلب و جهادی برای کمک به مردم این منطقه، تشکیل شود. مرحوم حاج‌عبدالله والی را می‌توان مؤسس اردوهای جهادی نامید. او در طول 23سال حضورش در بشاگرد، جزو خانواده اهالی آنجا به‌شمار می‌آمد. خانواده مرحوم والی به درخواست خودشان، چندین بار او را در این سفر همراهی کردند و طعم شیرین حرکت جهادی و همنشین‌شدن با مردم بی‌ریا و قدرشناس بشاگرد را چشیدند. در آستانه هجدهمین سالگرد درگذشت حاج عبدالله والی شنیدن خاطرات سفر به بشاگرد و زندگی مشترک با مردی که خود را وقف کمک به مناطق محروم کرده بود از زبان همسر ایشان،‌ خالی از لطف نیست.

19سالم بود که ازدواج کردم؛ از همان اول در کارهای خیر پیشقدم بود. حاج‌آقا، در بانک صادرات شاغل بود اما بعد از پایان ساعت کاری در خیریه مشغول به‌کار می‌شد تا بتواند با کمک خیّران هزینه ازدواج، خرج زندگی و تهیه لوازم برای نیازمندان و ایتام را فراهم کند. هر کاری که از دستش برمی‌آمد برای کمک به محرومان انجام می‌داد. با اینکه بعد از ساعت کاری، به خیریه می‌رفت اما هیچ‌گاه از حضور در خیریه و انجام کار خیر اظهار خستگی نمی‌کرد. با شناختی که از او داشتم برایم عجیب نبود وقتی متوجه شدم می‌خواهد برای کمک به بشاگرد پیشقدم شود. البته در آن زمان هنوز درباره محرومیت این منطقه چیز زیادی نمی‌دانستم.
حاج‌آقا، نام بشاگرد را از آقای عسگراولادی شنیده بود. همان صحبت‌ها موجب شد تا او ایام عید سال61 به بشاگرد برود. طبیعی بود که کمی ناراحت شوم که ایام عید ما را تنها گذاشتند، اما با روحیه‌ای که از او سراغ داشتم می‌دانستم که هدف بزرگی دارد. بعدها اطمینان پیدا کردم که دست تقدیر حاجی را به بشاگرد کشانده ‌است تا در کنار این مردم زندگی کند. از نوروز سال 1361 وقتی حاج عبدالله از محرومیت منطقه بشاگرد مطلع شد و به این منطقه رفت تا 23سال بعد در مسیری جهادی قدم برداشت، سختی‌های بسیاری در راه او قرار داشت، اما او به راهی که انتخاب کرده بود ایمان داشت.

جهاد در جبهه‌ بشاگرد
حاج عبدالله والی قبل از شروع جنگ تحمیلی در درگیری‌های کردستان و مقابله با حزب کومله حضور داشت. وقتی با بشاگرد آشنا شد، نگران بود که نکند به حضور او در جبهه بیشتر نیاز باشد تا بشاگرد. زمانی که میان ماندن در بشاگرد و حضور در جبهه‌ مردد شده بود، موضوع را با مرحوم آقای عسگراولادی در میان گذاشت. آقای عسگراولادی هم این موضوع را با امام(ره) مطرح کرده بودند. شنیدن کلام امام(ره) او را به ماندن در بشاگرد مصمم کرد. امام(ره) فرمودند: «اکنون جبهه بشاگرد مهم‌تر است. ما در بشاگرد به حول و قوه الهی یاران خوبی از امام‌زمان(عج) خواهیم داشت.»
مرحوم حاج عبدالله والی، قبل از انقلاب در خیریه ثامن‌الحجج(ع) با خیران بسیاری در ارتباط بود، اما بشاگرد نیاز به حضور افرادی داشت تا بتوانند در زمینه‌های فرهنگی، آموزشی، عمرانی، درمانی و مذهبی و... فعالیت کنند. حاج عبدالله والی عاشق بشاگرد و بشاگردی‌ها شد و تا زمانی که در قید حیات بود در راه خدمت‌رسانی به این منطقه
جهاد کرد.

اولین بار که بشاگرد را دیدم
سال 1363 برای نخستین‌بار به بشاگرد رفتم. با 2بچه کوچک حدود 2‌ماه آنجا ماندم. قبل از سفر حاج‌آقا برایمان از سختی زندگی اهالی بشاگرد گفته بود اما وقتی خودم دیدم، سختی‌ها را با تمام وجود احساس کردم. برای رسیدن به بشاگرد، مسیرهای صعب‌العبور و ناهمواری‌های بسیاری پیش‌روی ما بود و پس از گذشت 19ساعت به منطقه بشاگرد رسیدیم. یادم است وقتی رسیدیم، نگران بودم که چگونه دوباره این راه را باید برگردیم. در بشاگرد خانه‌ها یا بهتر بگویم محل خوابیدن، اتاقک‌های کپری بود. آنجا خبری از آب لوله‌کشی نبود و من هم مانند سایر مردم مجبور بودم لباس‌ها را داخل رودخانه بشویم. در منطقه‌ای بیابانی و خشک، حتی غذا هم به‌اندازه کافی برای خوردن پیدا نمی‌شد. مردم حتی دسترسی به پزشک و درمانگاه هم نداشتند. از داروهای سنتی‌که داشتند و در منطقه پیدا می‌شد برای تسکین درد یا درمان بیماران استفاده می‌کردند. بعدها وضعیت کمی بهتر شد؛ ما هم چندین بار دیگر به بشاگرد رفتیم. یک روز حاج‌آقا گفتند که مهمان داریم و در همان لحظه هلی‌کوپتری بر زمین نشست و فرد مسئولی که برای بررسی وضعیت دارویی و درمانی منطقه آمده بود از هلی‌کوپتری که بیشتر از 2ساعت نمی‌توانست توقف داشته باشد، پیاده شد و من از آنها پرسیدم که از کجا آمده‌اند؟ و جواب دادند که از بندرعباس. گفتم کاش این مسافت نزدیک را با هلی‌کوپتر نمی‌آمدید و از سختی‌های این جاده باخبر می‌شدید. آنها برای بازدید از منطقه رفتند و زمانی‌که بازگشتند هلی‌کوپتر رفته بود. آن مسئول هلال‌احمر به من گفت حاج‌خانم به آرزویتان رسیدید و این مهمانان باید از راه زمینی برگردند.

دلتنگی بچه‌ها
اوایل که حاج‌آقا به بشاگرد می‌رفت، گاهی می‌شد 4-3‌ماه او را نمی‌دیدیم و از حالش خبر نداشتیم. بچه‌ها کوچک بودند و دلتنگ می‌شدند. سخت بود اما با توکل به خدا و با علم به اینکه حاج‌آقا مشغول‌کار جهادی و رسیدگی به منطقه‌ای محروم هستند، آرام می‌شدم و سختی‌ها برایم قابل‌تحمل می‌شد. حاج‌آقا امیر و حاج‌آقا محمود، برادرهای همسرم هم همراه ایشان به بشاگرد می‌رفتند و در نبود آقایان، ما خانواده‌‌ها با هم بودیم؛ چون در یک ساختمان زندگی می‌کردیم، به هم دلگرمی می‌دادیم. بچه‌ها از پدرشان شنیده بودند آنجا بچه‌ها چقدر در سختی زندگی می‌کنند و یادآوری همین حرف‌ها کمی آرام‌شان می‌کرد که کمتر بهانه نبود پدرشان را بگیرند. وقتی حاج‌آقا به تهران می‌آمد به فامیل سر می‌زد و به کارهای عقب‌افتاده رسیدگی می‌کرد اما تمام فکر و ذکرش با اهالی بشاگرد بود. خانه‌مان مثل هتل بشاگرد شده بود. جلسات برای هماهنگی کارها را در خانه خودمان برگزار می‌کرد.
 برادران مرحوم والی تا آخرین لحظه حیاتش در کنار او بودند و برای رسیدگی به مشکلات بشاگرد حضور داشتند. بعد از فوت برادرشان، آنها راه پرخیر و برکت او را ادامه دادند. حاج عبدالله در بشاگرد فقط به‌دنبال کارهای عمرانی نبود؛ او معتقد بود در این منطقه جوانان مستعدی هستند که باید زمینه را برای رشد و شکوفایی آنها فراهم کرد. الان بشاگرد حوزه علمیه بسیار فعالی دارد و روحانیان ‌ برجسته‌ای از جوانان بشاگرد در این حوزه علمیه تحصیل می‌کنند. آن زمان حتی مدرسه‌ای هم برای بچه‌ها وجود نداشت اما الان بچه‌ها در مدرسه درس می‌خوانند و برای ادامه تحصیل راهی دانشگاه می‌شوند؛ بشاگرد حالا دکتر و مهندس هم دارد.

متواضع و مردمی بود
حاج‌آقا، یک مرد نمونه و عاشق خدمت به مردم بود. از همان ابتدای زندگی با برنامه‌ریزی منظم برای افراد بی‌بضاعت و کم‌بضاعت خرید می‌کرد و در کنار کارهای اصلی نیز فعالیت‌های جانبی مانند خیریه هم داشت. گذشت و صبوری در زندگی بسیار مهم است؛ وقتی زندگی زناشویی آغاز می‌شود مهم‌تر از همه ایمان به خداست. مشکلات با گذشت زمان و با توکل به خدا از بین می‌رود. او یک همسر نمونه بود.
 الان اردوهای جهادی بسیاری به بشاگرد می‌روند اما در اوایل دهه‌60 حاج‌آقا مؤسس اردوهای جهادی بود. حاجی با مردم آنجا خیلی مانوس بود و حساب رئیس و مرئوس نبود و مثل رؤسا پشت میز نمی‌نشست. خودش مشغول کارکردن و بیل‌زدن می‌شد و هیچ وقت بیکار نبود. همین خصوصیت مردمی‌بودن او بود که موجب شد مردم بشاگرد علاقه خاصی به او داشته باشند. پس از فوت حاج عبدالله‌والی، ننه‌سکینه، یکی از اهالی روستا شروع به نوحه‌خوانی برای امام‌حسین(ع) کرد و بر سرخود می‌زد.

نگاه
الگوی مدیران انقلابی و جهادی


حاج عبدالله والی، مسئول کمیته امداد امام‌خمینی(ره) و نماینده امام در منطقه محروم بشاگرد بود. او  در اواخر سال ۱۳۲۷ به‌دنیا آمد. در سال ۱۳۶۱ طی مأموریتی از سوی نماینده ولی‌فقیه و سرپرستی کمیته امداد امام‌خمینی(ره) برای فقرزدایی به بشاگرد هرمزگان رفت و در مدت ۲۳ سال در آنجا خدمات ارزنده‌ای را انجام داد. از اهم خدمات مرحوم والی می‌توان به ساخت راه‌های ارتباطی، ساخت مساجد، مدارس و دبیرستان‌ها، ایجاد مراکز بهداشتی و درمانی، ایجاد مراکز فرهنگی و ورزشی، ساخت حوزه علمیه، آموزش و تربیت نیروهای فنی و حرفه‌ای و... اشاره کرد. او به‌عنوان نماد مدیریت جهادی شناخته می‌شود و یکی از گسترش‌دهندگان اردوهای جهادی به‌حساب می‌آید که در ۸ اردیبهشت ۱۳۸۴ در 57 سالگی درگذشت.‌

معرفی کتاب
تا  خمینی‌شهر

مرحوم والی و همراهانش پس از سفر‌ به منطقه بشاگرد در نوروز سال 1361، با شرایطی مواجه می‌شوند که نمی‌توانند آن را باور کنند. دیدن مردمی که در گوشه‌ای از این خاک در حال زندگی‌کردن هستند و گویی صدها سال با تهران و پایتخت‌نشینان فاصله دارند و محرومیت خود را به هر شکلی نشان داده است. همین شرایط سبب می‌شود تا مرحوم والی آستین‌ها را بالا بزند برای ساختن «خمینی‌شهر».
کتاب «تا خمینی‌شهر» که توسط انتشارات صهبا چاپ شده به شرح زندگی و فعالیت مجاهدانه مرحوم عبدالله والی می‌پردازد و نمونه‌ای است از شیوه زندگی مجاهدانه در راه خدا که بر مبنای شعارهای جهادی انقلاب اسلامی شکل گرفته است. این کتاب در بخش‌های مختلف خود روایتی مستند از زندگی خانوادگی و نیز اجتماعی  و فردی را به تصویر می‌کشد که یکی از جهادگران حقیقی برخاسته از انقلاب اسلامی بوده و برای آبادانی منطقه بشاگرد و در پی درخواست حضرت امام(ه) در این زمینه، تمام زندگی خود را وقف این مسئله می‌کند. «تا خمینی‌شهر»  حاصل تلاش‌های محققان مؤسسه جهادی است که در قالب مصاحبه با نزدیکان مرحوم حاج‌عبدالله والی، بررسی اسناد مکتوب و تصاویری شامل فیلم و عکس‌های برجای مانده از وی تدوین و منتشر شده است.
در این کتا ب می‌خوانیم که مرحوم حاج عبدالله والی، مؤسس اردوهای جهادی توانست با گروه‌های متشکل از طلاب، دانشجویان و نیروهای مردمی و متخصص، حال و هوای بشاگرد را تغییر دهد. با ساخت مدرسه و حوزه علمیه، بسیاری از جوانان فرصتی برای تحصیل پیدا کردند، راهی دانشگاه شدند، پزشک و مهندس شدند، دروس طلبگی را فراگرفتند و در همان بشاگرد خدمت کردند. مردمی‌بودن، ایمان و اعتقاد به خدا، خلوص و به‌دنبال نام و شهرت‌نبودن از ویژگی‌های مرحوم والی است؛ جهادگری که نامش همچنان در یاد و خاطره اهالی بشاگرد به یادگار مانده است. کتاب تا خمینی‌شهر با نثری روان و ساختاری منسجم مخاطب را به منطقه‌ای می‌برد که پیش از حضور مرحوم والی، از آن باعنوان «دیار فراموشان» یاد می‌شد. زندگی مجاهدانه و نستوه والی و همراهانش برای جامه‌عمل پوشاندن به یکی از مهم‌ترین آرمان‌های انقلاب اسلامی، از نقاط قوت این کتاب است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید