کیومرث پوراحمد
بهدلیل حجم زیاد کارهای خانهای پراولاد، مادر نمازهایش شتابزدهتر از آن بود که بتواند بعدش قرآن بخواند. بنابراین تنها قرآن موجود در خانه، همه سال توی رف دور از دسترس میماند. هر نوروز نهاده میشد بر سفره هفتسین و دوباره برگردانده میشد آن بالا. کتاب دیگری که در خانه وجود داشت همان دیوان حافظ کهنه بود که گفتم. غیر از این دو کتاب، نه کتاب دیگری در خانه بود، نه هیچ روزنامهای، نه هیچ مجلهای. نه در خانه ماکه در خانه دوست و آشنا و فامیل هم ـ تا آنجا که دیده بودمـ هیچوقت نه کتابی در قفسهای دیده بودم، نه دست کسی، نه حتی در دست معلمان مدرسه. معدود کتابفروشیهای اصفهان در خیابان چهارباغ متمرکز بود. تا 12سالگی ـ که پایم به چهارباغ باز نشده بود ـ لوازمالتحریرفروشی دیده بودم، ولی کتابفروشی هرگز. به این ترتیب تا آن سنوسال تصورش را هم نمیکردم غیر از کتابهای درسی، کتاب دیگری در عالم وجود داشته باشد.
کودکی نیمهتمام
در همینه زمینه :