راننده را راهی کُن برود
علیالله سلیمی
ماهها از تصادف ناگهانی شوهر عشرتخانم میگذشت، اما از مقصر اصلی تصادف خبری نبود. میگفتند رانندهِ مقصر در تاریکی شب زده به پیرمرد که داشته حاشیه خیابان را جارو میکرده و انداخته وسط خیابان. آنوقت بقیه ماشینها فقط توانستهاند خود را کنترل کنند که به پیرمرد رفتگر افتاده در وسط خیابان برخورد نکنند، اما یکی از رانندهها نتوانسته ماشین خود را کنترل کند و به پای پیرمرد برخورد کرده و او را بیشتر از قبل زمینگیر کرده است. رانندهای که به پای پیرمرد برخورد کرده بود، زودتر از بقیه ترمز کرده و خود را به بالای سر مجروحِ افتاده در وسط خیابان رسانده و خواسته بود او را بلند کند و به بیمارستان برساند، اما با تکان دادن پای زخمی، نالههای پیرمرد به آسمان رفته و راننده به اورژانس زنگ زده و کمک خواسته بود. بقیه رانندهها هم یکییکی با پارک کردن ماشین خود در حاشیه خیابان، سراغ پیرمرد آمده و هر یک بنا به دانش و تجربه خود کوشیده بودند قبل از رسیدن نیروهای اورژانس، پیرمرد مجروح را آماده انتقال به اورژانس و بیمارستان کنند. دقایقی بعد که ماشین اورژانس از راه رسیده بود، رانندهها کار را به کاردان سپرده و یکییکی صحنه تصادف را ترک کرده بودند، اما رانندهای که به پای پیرمرد برخورد کرده بود، پشت سر آمبولانس به بیمارستان رفته و تا پاسی از شب که عشرتخانم باخبر شود و خود را هراسان به بیمارستان برساند بالای سر پیرمرد مانده و کارهایی را که همراه یک بیمار معمولا انجام میدهد، با همه توان و احساس مسئولیتی که در آن لحظه حس میکرده، انجام داده بود. با رسیدن عشرتخانم، نخستین جملهای که پیرمرد در غیاب مرد راننده به زبان آورده بود این بود: «این راننده را راهی کن برود. زن و بچههایش نگران میشوند.» عشرتخانم با خشم غریده بود: «صبر داشته باش مرد! مگه این راننده این بلا را سرت نیاورده حالا که معلوم نیست تا کی باید بیمارستان بمانی. فکر هزینههای درمان را کردهای که حالا میگویی بگذاریم این راننده هم برود؟» پیرمرد با صدای ضعیف گفته بود: «مقصر اصلی این بندهخدا نبود. اول یکی دیگر زد پرتم کرد وسط خیابان. این مرد هم مثل بقیه رانندههایی که از راه میرسیدند خواست رد کند، اما نتوانست. تقصیری ندارد؛ شب بود و تاریکی، مثل قلب تاریک رانندهای که نگه نداشت تا ببیند چه بلایی سرِ منِ پیرمرد آورده است.» عشرتخانم اشکهایش را پاک کرده و گفته بود:«باشه. هر طور که تو راحتی.»