علیالله سلیمی
کنار نردههای زیرگذر راهآهن تهران - اهواز، جای آشنایی برای پرندهها در جنوب شهر است که هر روز بیایند از دانههای پاشیده شده بخورند و موقعی که سیر شدند دوباره بر فراز آسمان آبی محلهای که جای جای آن را خوب میشناسند، پرواز کنند. پرندههای این محله، چهره خندان و قامت خمیده مردی را که هر روز برایشان دانه میپاشید، خوب بهخاطر دارند. پدرم را میگویم؛ مردی که تا وقتی زنده بود حساب کارهای روزانهاش را، ازجمله دانهپاشیدن برای پرندگانی که عادت کرده بودند هر روز صبح جلوی مغازه قدیمیاش بیایند، فراموش نکرد. جالب اینکه وقتی آخرین روزهای زندگیاش را سپری میکرد، انگار که بخواهد راز مهمی را با من که فرزند ارشد خانواده بودم در میان بگذارد، آهسته طوری که فقط من بشنوم، گفت: «یادت باشد روزی این پرندههایی را که هر روز برای خوردن دانه جلوی مغازه میآیند، فراموش نکنی. آنها عادت کردهاند روزیشان را از دست ما بخورند. هرچند ما، وسیلهایم؛ روزی پرندهها را هم خدا میرساند، اما تو یادت باشد از این کار غفلت نکنی.» تحکم کلام پدر موقع به زبانآوردن این حرفها چنان بود که باعث شد هرگز فراموش نکنم یکی از وصیتهای اصلی پدر همین فراموشنکردن روزی پرندهها بود. سعی کردم بهخودم بقبولانم که اگر مال و منالی از پدر برای خانواده به جا مانده است، غیر از اهل خانه، موجودات زنده دیگر ازجمله همین پرندهها هم سهمی از آن دارند که من باید امانتدار خوبی باشم تا همگی از سهم خود استفاده و ارتزاق کنند.
شنبه 6 اسفند 1401
کد مطلب :
186445
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/j2n5B
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved