بایدها و نبایدهای دین اسلام را رعایت میکردم. رزق حلال را میتوانم نام ببرم؛ اما این به تنهایی نبود. حقالناس ازجمله اصولی بود که بسیار روی آن حساس بودیم و به فرزندانم هم یاد داده بودم که حقالناس سهم بزرگی در رشد انسان دارد.
خانه ما قوانینی داشت که همه ملزم به رعایت آن بودیم و میگفتیم قانون خانه ما اینطور است. بچهها هم قانع میشدند و بدون هیچ دردسری این قوانین را رعایت میکردند.
یکی از قوانین خانه ما این بود که بچهها اجازه ندارند بدون پدر و مادرشان به مهمانیها بروند اما همه دوستانشان اجازه دارند که به خانه ما بیایند. من هم همیشه بهترین شرایط را برای حضور دوستانشان در خانه فراهم میکردم تا به آنها خوش بگذرد و روز خوبی داشته باشند.
مادر بودن آنقدرها که میگویند، سخت نیست. کمی دانایی میخواهد که باور کنیم این بچهها دست ما امانت هستند. اگر به فرزندانمان به چشم امانت نگاه کنیم نوع تربیت و رفتارمان تغییر خواهد کرد.
همیشه دلم میخواست بچههایم برای خدا زندگی کنند و برای خدا هم خرج شوند. محمدحسین که در راه خدا خرج شد؛ مانده 2فرزند دیگرم.
جوانان اگرمیخواهند راه حججیها و محمدحسینها را ادامه بدهند، باید دنبال بیداری، آگاهی و هوشیاری خود باشند. وقتی انسان چیز ارزشمندی را با آگاهی بهدست بیاورد، دیگر هیچوقت آن را بهراحتی از دست نمیدهد.
محمدحسین در مسیر ولایت عاقبت بهخیر شد. خیلی خود را با تاریخ اسلام و رخدادهای آن مشغول میکرد. از غربت و خانهنشینی امـیرالـمومنین(ع) و نامردی خوارج میگفت و میسوخت. اتفاقات آن دوران را با حال حاضر مطابقت میداد و دلش برای این نظام و ولایت شعلهور بود و به من میگفت: مادر دعا کن با اعتقاداتم بمیرم.
نگاه
چند نکته تربیتی به نقل از ف0اطمه ت0اجیک مادر شهید بسیجی محمدحسین حدادیان:
در همینه زمینه :