• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
چهار شنبه 19 بهمن 1401
کد مطلب : 185115
+
-

ماجرای خیانت به علیرضا

یکی از این روزها، علیرضا با دوست دخترش شاه‌پری به دیدار رضا پهلوی آمد. من و رضا و شاه‌پری نشسته بودیم و به موسیقی ملایمی گوش می‌دادیم و از هر دری حرف می زدیم. در این بین متوجه شدم که شاه پری، بدجوری به رضا نگاه می‌کند و رضا هم از این دلبری استقبال می‌کند و به قول معروف اشارات نامه رسان شده‌اند. پیش از آن که کار خراب‌تر شود، در فرصتی به رضا گفتم: او دوست دختر برادر توست و ظاهرا هم علیرضا از او خوشش می‌آید. رضا گفت: نظر علیرضا را در این مورد می‌پرسم. فردای آن روز علیرضا را خشمگین و ناراحت دیدم؛ درحالی‌که مرتب قدم می زد و تکرار می‌کرد (Elshefte Grande) که ظاهرا منظورش آن بود که از پشت به او خنجر زده و در حق او نامردی شده است، سعی کردم کمی آرامش کنم. گفت من راضی نبودم، مسئله را به‌خود رضا و شاه پری واگذار کردم؛ زیرا هرگز فکر نمی‌کردم رضا در حق من چنین کند و یا دختر چنین بی‌وفا باشد. البته دختر هم اصرار داشت که هر دوی آنها را دوست دارد؛ به هرحال رابطه رضا و شاه پری ادامه یافت. این اتفاق چنان علیرضا را ناراحت کرد که آن را یکی از دلایل اقدام به‌خودکشی او می دانند.
کتاب پس از سقوط، خاطرات مسعود انصاری


 

این خبر را به اشتراک بگذارید